دانلود کتاب از حصار خاک تا معراج نور
نویسنده: پروانه نوری
ناشر : صریر
نویسنده: پروانه نوری
ناشر : صریر
نام کتاب : از حصار خاک تا معراج نور
نویسنده : پروانه نوری
ناشر : صریر
تعداد صفحات : 171 صفحه
شابک : 978-600-331-5-4-4
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس, شهدا, انقلاب اسلامی ایران
نوع کتاب : PDF
قیمت پشت جلد : 15000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 4300 تومان
"از حصار خاک تا معراج نور"
زندگی نامه و خاطرات سردار شهید جاوید الاثر محمد حسین حیدری
کتاب حاضر اثری از پروانه نوری می باشد که توسط نشر صریر منتشر شده است.
شهید محمد حسین حیدری در پنجم تیرماه 1342 (هـ.ش ) در خانوادهای مذهبی در روستای سرچم بخش هلیلان از توابع شهرستان چرداول به دنیا آمد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیل را ادامه داد و به عنوان عضو افتخاری کمیته انقلاب اسلامی به پاسداری از مردم و انقلاب اسلامی پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و لباس پاسداری را به تن نمود. این شهید جاوید الاثر در سال 1361 و درعملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و تا کنون پیکر این شهید هنوز به کشور بازنگشته است.
زندگانی این شهید والامقام مملو از درس و نکته است که می توانید در کتاب از حصار خاک تا معراج نور مطالعه کنید. در این کتاب به زندگی نامه و خاطران این شهید پرداخته شده است و سعی شده هرچند کوچک، اما گوشه ای از مرام و زندگی این شهید برای مخاطبان تصویر شود.
پیشگفتار
زندگینامه
فصل اول
کودکی
نامش را محمدحسین بگذار
سمپاشی خانه
یک حبّه قند
حس مادری
بارداری مادرم
قصّهی بچّگی
چه پسری!
گوسفند نذری
شب بیقراری و برف سنگین
مریضی محمدحسین
دبستان سرچم
بگذار بزرگ بشوم!
جانم را نجات داد
فصل دوم
نوجوانی و انقلاب
تو خودت بچّه داری
موز اضافی!
اوّل روسری سرت کن!
آموزش شنا
مجلس عزای امام حسین(ع)
بگو مرگ بر شاه!
بِرنو
کلید
حسابش را کف دستش میگذارم!
کفشهایم را برای انقلاب دادم!
شینکَرَکَم!
آرامآرام نیمپا بزن!
بدیها را بازگو نکنید
بگو جان محمدحسين!
ماشه را بچکان
پیشنهاد ازدواج مجدّد!
نان داغ و روغن حیوانی!
احترام به بزرگترها
فصل سوم
ورود به سپاه
ادامه تحصیل بهانه بود
اوّلین حقوق
عیادت
یا الله!
مسجد، پایگاه، سپاه
قرائت قرآن
محمدحسین و پدرش
بیتالمال و کوپن اضافی!
مؤدّب و با نزاکت
جمیعالخصال
مثل مادرم نماز بخوان
کلام امام(ره)
صلهی ارحام
زن قاچاقچی!
گوشواره!
بنیصدر، خائن فراری
بازرسی بدنی!
طاقت دوریات را ندارم
مسافران مینیبوس
آمدم تا باور نکنند!
مادر! قَسمم نده
پایگاه چگنی
تیراندازی
حلال و حرام را خوب میدانست
فصل چهارم
جبهه و شهادت
بالاتر از حنظله!
عاقد
بیسیمچی محرم فرمانده است
رفیق!
نظم و آراستگی
به کسی خیره نمیشد
شب مهتابی و دعای توسل
دو دعوتنامهی متفاوت!
شوخی هم باید شرعی باشد
خِبره و باتجربه
در همهی امور الگوی من بود
واقعاً قصد خدمت داشت
وضو با آب سرد، اجرش بیشتره
دریای غیرت و جوانمردی
زنعمو! خداحافظ
فرض کن دشمن هنوز اینجاست
آخرین مرخصی
آخرین قول، آخرین خواسته
عروسی بماند بعد از عملیات!
آشپز خوبی بود!
شیرینی عقد فرمانده
مظلوم و گمنام
تنها آرزو
دستهای حنایی!
هم بیخبر، هم بیاثر
نقل و شیرینی
آمادهی خطر
نماز بخوان و مراقبه کن
نماز در حین راهپیمایی
منتظر دستور امام هستیم
خودش پیشاپیش حرکت میکرد
متدّین و مقلّد امام(ره)
جای پسر نداشتهمان بود
میدانم که شهید میشوم!
کی خستهست؟
نماز شب یا نماز صبح؟!
سربند
ورزش
حیلهی شرعی
چطور بیدارتان کنم؟!
عبادتش بیریا بود
پاسداری فاضل و پارسا
عکس یادگاری
چرا خوب نمیریم؟!
دوستانه فرمان میداد
مثل یک گوئار
قسمت!
ورزش صبحگاهی
انگار دنیا مال او بود!
برادرم مفقودالاثر شد
همه چیزش با ما فرق داشت
خوابی که تعبیر شد
وصیتنامهی شهید
متن یکی از نامههای شهید
فصل پنجم
شهيد به روايت تصوير
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد