×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
حلوای تلخ

دانلود کتاب حلوای تلخ

حلوای تلخ
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : حلوای تلخ

نویسنده : رحیمه حسین زاده

ناشر : کافل

تعداد صفحات : 168 صفحه

شابک : 978-600-95596-3-3

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 8فا3/63

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 15000 تومان


معرفی کتاب

"حلوای تلخ"
کتاب حاضر اثری از رحیمه حسین زاده می باشد که توسط انتشارات کافل منتشر شده است.
این مجموعه شامل دوازده داستان کوتاه با نام های ساندویچ تخم مرغ، عزاداری، دایی جان، چهارشنبه سوری، حلوای تلخ، انتظار، شورت خال خالی، آینه شکسته، مسافر، اطاق هشت، ماهی قرمز، من نرگس را دوست دارم، می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" از خوشحالی سر از پا نمی شناختم. چادرها را سر کردیم و هر کدام قاشق، کاسه ای به دست گرفتیم. همینکه خواستیم از در بیرون بریم، محمود گفت:
-هی سروش، تابلویی، با دمپایی نرو. کفش زنونه بپوش. اگه پات نمی ره، این دوتا کفش مردونه رو بپوش.
راست می گفت. سروش هیکلی پر داشت و تقریبا تپل بود. کاملا با ما، بخصوص با من، تناقض داشت. خواست کفش مادرم را بپوشد، اما فقط توانست نوک انگشتانش را در آن جا دهد. در نتیجه من و زهرا تصمیم گرفتیم، کفش های محمود و مسعود را بپوشیم. کفش آنها نیز به پای ما گشاد بود. به هر حال بهتر از وضعیت قبلی به نظر می رسید. وقتی می خواستیم حرکت کنم پاهایم داخل کفش محمود عقب و جلو می رفت و این باعث می شد تا با برداشتن هر قدمی، صدایی مضاعف بر صدای طبیعی، تولید کنم. بالاخره با تق و توقی که راه انداختم، از خانه خارج شدیم.
کوچه اصلی ما، کوچه ی دراز و باریکی بود که کوچه های فرعی بن بستی را درون خود داشت. همین که در را پشت سر خود بستیم، متوجه خالی نبودن جلوی در همسایه های نزدیک، شدیم. سروش گفت:
-اینجا شلوغه. بریم یه کوچه دیگه.
دوتا کوچه ی دیگر را نیز به همین دلیل رد کردیم و وارد کوچه ی سوم شدیم. آنجا خلوت بود. خوشحال شدیم و از اولین در شروع کردیم. بلافاصله سروش قاشق خود را به قفل در کوبید و این کار را چندین بار تکرار کرد."

فهرست مطالب

ساندویچ تخم مرغ

عزاداری

دایی جان

چهارشنبه سوری

حلوای تلخ

انتظار

شورت خال خالی

آیینه ی شکسته

مسافر

اطاق هشت

ماهی قرمز

من نرگس رو دوست دارم

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
محمدرضا

داستان های متنوع، کوتاه، دلنشین و خوبی داشت و برای آشنایی با زندگی قدیمی خوبه

1400-08-19

برچسب ها