دانلود کتاب خاطرات کودکی

معرفی کتاب

" خاطرات کودکی "
کتاب حاضر با عنوان اصلی  (Las pequenas memories) اثر ژوره ساراماگو  (Jose De Sousa Saramago) می باشد که توسط سائنا حبیب ترجمه شده و از انتشارات نشر نیکا منتشر شده است.
ساراماگو در این کتاب به خاطرات کودکی اش و ماجراهایی درباره ی دوستانش، خانواده اش، تحصیلات و شیطنت هایی که در دوران بچگی اش داشته است مرور می کند و حس کنجکاوی خواننده را برمی انگیزد.
روایات و خاطرات شیرین نویسنده در کتابش برای خواننده دلنشین است و می تواند یادآور این نکته باشد که خاطرات ناگهان به ذهن ما هجوم می آورد و بدون اینکه خودمان آن هارا فراخوانده باشیم.
منحصربه فردترین ویژگی آثار ساراماگو استفاده از جملات بسیار طولانی و عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می کند. از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می کند و از سایر علامات مطلقاً می پرهیزد. گفتگوهای شخصیت های داستان را پشت سرهم می نویسد و مشخص نمی کند که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام می کند.
وی در دل داستان های خود از جملات طعنه آمیزی استفاده می کند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالباً تاریخی داستان خود به واقعیت های جامعه امروز معطوف می کند. و کنایه های او اغلب مقدسات مذهبی، حکومت های خودکامه و نابرابری های اجتماعی است.
 

در بخشی از کتاب « خاطرات کودکی » می خوانیم :
" همیشه کسی هست که با جدیت و دلایل موثق حاصل از برخی دیدگاه های اصیل، تأیید کند که چشم انداز به حالت روحی مربوط است، به عبارت ساده تر، تأثیری که با تعمق در یک منظره به دست می آید، همیشه به تغییرات زمانی و روحیه ی شاد و مغشوش درون در لحظ های که آن را در برابر دیدگانمان داریم، وابسته است. مطابق فرضیات، حالات روحی فقط متعلق به دوره ی پختگی و انسان های رشدیافته است، یعنی کسانی که دیگر با کم وبیش دقتی صلاحیت سنجش نظریات مهم را دارند تا به کمکِ آن، با ظرافت تحلیل و توصیف کرده و با دقت شرح دهند. بزرگترها فکر می کنند همه چیز را می دانند. مثلاً هیچکس از این نوجوان نپرسید در سپیده دم فراموش نشدنی شِبی که میان اسب ها به خواب رفته بود، هنگام خروج از اسطبل، از روشنایی خیره کننده ی ماهی که دیدگان بشر به ندرت دیده، چه حالی داشت و لرزه نگار روحش چه لرزش های دلچسبی بر پیشانی، چهره، تمامی وجودش و جایی فراتر از آن ثبت کرد. و باز کسی نپرسید پس از تولد آفتاب، هنگام بازگرداندن خوک ها از نمایشگاهی که بیشترشان را در آن فروخته بود و هدایتشان در میان پستی و بلندی ها، وقتی فهمید بر گذرگاهی خشن و ساخته از سنگ و شن خوب جفت و جور نشده قدم نهاده، چه حسی پیدا کرد. کشفی غیرمعمول در منطقه ی وسیع صحرامانندی که از ابتدای عالم متروک بود. تنها سال بعد می فهمید جایی که با آن همه اطمینان بر آن قدم گذاشته بود، بقایای گذرگاهی رومی بود. "