×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
ساعت ها

دانلود کتاب ساعت ها

ساعت ها
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : ساعت ها

نویسنده : بهروز حسینی

ناشر : کیان افراز

تعداد صفحات : 237 صفحه

شابک : 978-600-97463-6-1

تاریخ انتشار : 1396

رده بندی دیویی : 62/3فا8

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 22100 تومان


معرفی کتاب

"ساعت ها"
کتاب حاضر اثری از بهروز حسینی می باشد که توسط انتشارات کیان افراز منتشر شده است.
رمان ساعت ها، قبل از شروع فصل های اصلی داستان با این مقدمه آغاز می شود: ساعت سه بعدازظهر روز یکشنبه مرد جوانی بر روی کاناپه ای در اتاق خانه اش به خواب رفته است؛ بوی کهنه ی توتون که گواه از سالها دود شدن سیگار در این اتاق است، حالا با بوی نم دیوارها ترکیب شده و بویی شبیه به بوی طویله ایجاد کرده است. کاناپه ای که مرد جوان روی آن خوابیده یادگاری به جا مانده از قرن نوزدهم است و رنج بیش از یک قرن خدمت به بشر درجزء به جزء تار و پودش هویداست. مرد جوان در خواب رؤیایی می بیند که قرارنیست بعد از بیدار شدن آن را به خاطر آورد. رؤیایی واقعی که حوادث چهارروز آینده را در آن میبیند.
ناخودآگاهش از دیدن این رؤیا برآشفت. از روی کاناپه بلند شد و به سمت قفسه ی کتابها رفت؛ انجیل را برداشت و مشغول خواندن آیه ای از یوحنا شد: عیسای ناصری گفت:«من به این دلیل زاده شدم که به حقیقت شهادت دهم. همه ی کسانی که به حقیقت واقفند ندای مرا خواهند شنید»
پیلاطوس از او پرسید:  »حقیقت؟ حقیقت چیست؟»
ناخودآگا ه مرد جوان طی سالیان گذشته بارها و بارها این آیه را خوانده بود و این بار هم مانند دفعات پیشین، پس از خواندنش با ناامیدی به فکر فرو رفت.هیچ گاه تغییری در گفت و گووی پیلاطووس و عیسی ایجاد نمی شود، عیسی هیچ گاه جوابی به سؤال او نمی داد. میل شدیدی در وجود ناخودآگا ه مرد جوان برای پی بردن به حقیقت وجود داشت، اما نه حقیقتی که پیلاطوس درباره ی آن از ناصری سوال کرده بود. درواقع حقیقت مورد بحث پیلاطوس و عیسی برای ناخودآگاه، تنها جنبه ی سمبلیک داشت و گویی نشانی بود از اینکه حقیقت چیزی نیست که به سادگی فاش شود.
مرد جوان که نامش مارتین است، بیست و هفت سال پیش به دنیا آمده بود.یک سال بعد از تولد وی، والدینش از یکدیگر جدا شدند و پس از این جدایی،به دلیلی که تا به امروز برای مارتین روشن نشده است، هیچ کدام حاضر به پذیرش حضانت او نشدند. کسی که مارتین را به فرزند خواندگی پذیرفته بود هیچ گاه در مورد والدینش چیزی به او نگفته بود و مارتین حتی نمی دانست نام آنها چیست. مارتین به دلایلی دست از تلاش برای پی بردن به حقایق زندگیش کشیده بود ولی چنین کاری از ناخودآگاهش برنمی آمد.
این کتاب در چهار فصل نوشته شده است که هر فصل شامل وقایع یک روز است. یعنی داستان کتاب از 15 نوامبر تا 18 نوامبر در چهار روز روایت می شود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
"الیوت نگاهی به زک و هلن کرد و گفت: «امروز مهم ترین و روز زندگی ماست! فردا ما یا صاحب همه چیز هستیم یا همان چیزی را هم که داشتیم از دست داده ایم. این بزرگ ترین قمار زندگی ماست، پس از هر اشتباه کوچکی می تواند تاوان جبران ناپذیری داشته باشد.»
طی یک ماه گذشته بارها و بارها نقشه ی سرقت را مرور و در خانه شبیه سازی کرده بودند و حالا کاملا آماده به نظر می رسیدند. در این میان آرامش زک قابل توجه بود. طی روزهای گذشته به آدم دیگری تبدیل شده بود، افکارش چنان ولعی در او ایجاد کرده بودند که ترسش از دزدی به کلی از میان رفته بود. گویی به یک دوراهی رسیده بود که یک سمتش خوشبختی و سمت دیگرش همان بدبختی قبلی ولی از جنسی دیگر بود. گرگ گرسنه از هی هی چوپان نمی ترسد!
طبق برنامه شروع عملیاتشان ساعت یک نیمه شب بود؛ یک ساعت بعد از اینکه تمام مغازه های خیابان لستر تعطیل می شدند. برنامه این بود که ماشین خود را انتهای خیابان پارک کنند، زک و الیوت در زمان مناسب به دو نگهبان دم در حمله کرده و آن ها را ناکار کنند، سپس یونیفورم های آن ها را بپوشند و وارد ساختمان شوند، نگهبان داخل را از سر راه بردارند. سپس به جلوی در برگردند تا رهگذری احتمالی متوجه نبود نگهبان ها نشود.  بعد هلن داخل ساختمان برود و مرحله ی نهایی عملیات را اجرا کند. برای انجام عملیاتشان هم تنها یک ساعت زمان داشتند؛ چرا که از ساعت دوازده شب تا هفت صبح، از طرف کلانتر محل سر هر ساعت ماشین گشت پلیسی به جواهر فروشی سر می زد تا از امنیت آن مطمئن شود."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
ahmad

کتاب بسیار خوبی بود،متأسفانه کتاب دیگری از این نویسنده تا حالا ندیدم

1402-05-09

ahmad

خیلی رمان خوبیه. خوب نوشته شده و کشش داستان هم زیاده

1398-02-12

محمد گرامي

كتاب خوبيه من دوس داشتم

1397-08-06

برچسب ها