دانلود کتاب سند باد و سفرهای او - قسمت سوم
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نام کتاب : سند باد و سفرهای او - قسمت سوم
نویسنده : جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
تعداد صفحات : 135 صفحه
"قصه های هزار و یک شب" / سندباد و سفرهای او( 3)
کتاب حاضر اثری از جلال نوع پرست با بازنویسی عبدالطیف طسوجی می باشد که با ترجمه ای از گروه سبکتو توسط انتشارات سبکتو منتشر شده است.
عبداللطیف طسوجی، نویسنده، مترجم و از فاضلهای دوره فتحعلی شاه بود. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که لغتنامه برهان قاطع را اصلاح کرد. در سال ۱۲۵۹ به دستور شاهزاده بهمن میرزا(برادرزاده محمدشاه قاجار) ترجمه هزارویکشب از عربی به فارسی را شروع میکند. محمدعلیخان اصفهانی، متخلص به سروش، هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرد. سرانجام در سال ۱۲۶۱ برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ میشود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده میشود. جلال نوعپرست در سبکتو آن را بازنویسی کرده تا تجربه بهتری از این هزار افسان به مخاطب ارائه کند.
سندباد یک مجموعه داستانی در دل داستانهای هزارویک شب است. اما به دلیل جذابیت داستان و شخصیتپردازیهایش به تنهایی مورد توجه زیادی قرار گرفته است. بسیاری از مورخان داستان سندباد را برگرفته از واقعیت همراه با چاشنی خیالپردازی میدانند. در واقعیت سندباد ماجرای یک تاجر ایرانی به نام سلیمان است که به شرق دور سفر میکند و برای اولین بار شرح سفرش نوشته میشود. البته اینکه دقیقا چه کسی آن را نوشته مشخص نیست. سندباد شخصیتی کهن ایرانی است که مایهای الهامبخش برای شعرها و نمایشنامههای ماندگار شده است. سری داستانهای سندباد از هفت سفر او صحبت میکند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
" ای یاران، بدانید که چون من از سفر پنجمین بازگشتم، رنج و سختیهایش را فراموش کردم، به لهو و لعب نشستم و در نهایت راحتی و سرور بودم تا اینکه روزی از روزها، طبق عادت همیشگی با دل خشنود نشسته بودم که جمعی از بازرگانان نزد من آمدند و آثار سفر در چهرهشان پیدا بود. آنها را که دیدم، به گذشته بازگشتم و سفرهای دریایی به یادم آمد و هنگامی را که از ملاقات یاران و پیوندان شاد گشته بودم، به خاطر آوردم و دوباره به سفر شوق یافتم. آنگاه کالاهای قیمتی و فاخر که مناسب سفر دریا بود، خریدم و بارهای خویش بستم و از شهر بغداد به بصره سفر کردم. در آنجا کشتی بزرگی که جمعی از بزرگان و بازرگانان در آن بودند، کرایه کردم. بارهایم را در کشتی گذاشتم، از بصره به دریاهای دور دست روان شدیم. قصه که به اینجا رسید، بامداد سرزده بود و شهرزاد، به ناچار لب از داستان فروبست."
میکر وکتاب چیست؟
درباره کتاب
درباره نویسنده
مقدمه
فصل اول
حکایت سفر پنجم
فصل دوم
حکایت سفر ششم سندباد بحرى
فصل سوم
حکایت سفر هفتم
پیشنهاد میکروکتاب بعدی
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد