×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
با تو تا سپیده دم

دانلود کتاب با تو تا سپیده دم

با تو تا سپیده دم
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : با تو تا سپیده دم

نویسنده : مهرناز بوستان دوست

ناشر : سیزده

تعداد صفحات : 332 صفحه

شابک : 978-600-9759-33-0

تاریخ انتشار : 1396

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : رمان های ایرانی

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 18000 تومان


معرفی کتاب

"با تو تا سپیده دم"
کتاب حاضر اثری از مهرناز بوستان دوست می باشد که توسط انتشارات سیزده منتشر شده است.
دوستان عزیز؛نگاشتن مقدمه بر داستان چندان ساده نیست؛ چرا که یا باید درباره ی موضوع داستان صحبت کرد، که طبیعتاً خواننده ی محترم ترجیح می دهد خود به آن بپردازد، یا باید از موضوع داستان و سبک نگارش آن تعریف و تمجید کرد که مسلماً «مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید ».
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"کاش ماشین خودم را برداشته بودم. ماشین بابا بزرگ بود. بابا به ماشینش حساس بود. چراغ سبز شد و به سرعت گاز دادم که فرار کنم و آ نها هم با سرعت لابه لای ماشین ها ویراژ می رفتند و با حرکات خطرناک به دنبال من وارد بزرگراه شدند. ترسیده بودم. ناگهان صدای آژیر ماشین پلیس آمد و پلیس به ماشینی که تعقیبم می کردند دستور ایست داد. خوشحال گاز دادم و به سمت خانه رفتم. پلیس های آلمانی را به یاد آوردم. با مهربانی کمکم کرده بودند و مرا به بیمارستان رسانده بودند. از بس فریاد زده بودم دارم می سوزم، در خانه دنبال آثار آتش سوزی می گشتند. چقدر دلم می خواست جزء نیروهای امدادرسان بودم و کار می کردم؛ ولی ترسو و دست و پاچلفتی بودم. از خون و سوزن به طرز بچگانه ای می ترسیدم. کارهای ساده ای مثل کنترل آب رادیاتور ماشین و نکات فنی مربوطه را یاد نگرفته بودم؛ هر چند بابا بارها توضیح داده بود. آشپزی ام هم که خنده دار بود. هیچ کاری بلد نبودم. برای جامعه ام مفید نبودم. فقط می توانستم از نیروهای امداد و نجات خواهش کنم در چادر امداد پیانو بگذارند تا برای مجروحان موسیقی کلاسیک بزنم. پشت فرمان از تصور چنین وضعی خنده ام گرفته بود. بیشتر اوقات از تصوراتم درباره ی خودم در وضعیت های مختلف خنده ام می گرفت."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات سیزده

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها