×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
شقایق عاشق

دانلود کتاب شقایق عاشق

شقایق عاشق
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : شقایق عاشق

نویسنده : مریم جانزاده

ناشر : ماهابه

تعداد صفحات : 419 صفحه

شابک : 978-600-5205-81-7

تاریخ انتشار : 1397

رده بندی دیویی : 62/3فا8

دسته بندی : رمان های ایرانی

نوع کتاب : Epub

قیمت پشت جلد : 48000 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 13700 تومان


معرفی کتاب

"شقایق عاشق"
کتاب حاضر اثری از مریم جان زاده می باشد که توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" هوا سرد بود.لباس کمی پوشیده بودم .کنار کافه بهمنی ایستادم.دلم میخواست با چای یا قهوه خودم را گرم کنم.اماحوصله هیچ کاری را نداشتم.فقط دلم میخواست راه میرفتم اما نمیدانم به کجا.....چشمانم را از کافه برداشتم و بی اراده به آن سمت خیابان قدم برداشتم.به سمت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی.....تقریبا یکسال میشد که به کلاس نمیرفتم.نمیدانستم چرا به آن سمت میرفتم.من ماهها با خودم و گذشته ام قهر کرده بودم و نمیخواستم من وجودم را دوباره زنده کنم.شاید از زنده کردن من مرده ام می هراسیدم شاید دلم من مرده ام را که نه احساس داشت و نه قلب ترجیح میداد و میخواست چو دیوانه در میان مردم ظاهر شود. به ساعت میدان طالقانی نگاهی انداختم از چهارگذشته بود ساعتها بی هدف کوچه ها را می گشتم اما نمیدانم چرا.....چشمانم هیچ چیزی را نمیدید درخاطره های گذشته سیر میکرد.از ویترین مغازه ها دیدن میکردم اما هیچ چیز نمیگرفتم از پاساژها پی در پی میگذشتم ولی هیچ نمیخریدم مردم مرموزانه نگاهم میکردند نمیدانم شاید منظوری نداشتد چشمانم هم نگاهها را چون نگاه آرمین گستاخ و مرموز میدید.....دقایقی به همین منوال گذشت پاهایم بی آنکه خودم بخواهم راه رفته را از سرگرفت و روبروی ویترین کتاب فروشی ایستاد نمیدانم دنبال چه میگشتم پی در پی عنوانها را میخواندم اما هیچکدام به دلم نمی نشست.عنوانی از جلو چشمانم گذشت"عشق و زمستان"شاعر"سعید ایزدی"خدای من آیا درست می دیدم؟براستی شاعر خود سعید بود؟به یکباره به یاد او افتادم ولبخندی برلبانم نشست.بعد از رفتن آرمین اولین باری بود که ازته دل خوشحال بودم....دوان دوان به کتابفروشی رفتم از فروشنده کتاب مورد نظرم را خواستم او کتاب را به سمتم گرفت و با لبخندی گفت:
-خیلی خوش شانسیدآخرین کتابی بود که از این شاعر مانده بود.
هیچ نگفتم پول را حساب کردم و از کتابفروشی بیرون آمدم و به عنوان کتاب نگاهی انداختم. بی اراده یاد اولین دیدارم بااو افتادم.دلم میخواست او را میدیدم اما هیچ نشانه ای از او نبود.حتی شماره همراهش را عوض کرده بود."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها