دانلود کتاب طنز نامه نیما

معرفی کتاب

"طنزنامه نیما" / حکایت طنز نیما یوشیج
ادبیات معاصر فارسی - برای کودک و نوجوان
کتاب حاضر اثری از زهرا مهرآبادی می باشد که توسط انتشارات مهرآموز منتشر شده است.
نیما یوشیج شاعر نو پرداز و پدر شعر نو فارسی، شوخ طبع بود و ذهنی طنزپرداز داشت. رگه های پیدا و پنهان طنز را در انواع گوناگون آثارش می توان دید، در شعرهایش و در نوشته هایش. در شعرهایش طنز به ویژه در قطعه هایش، در رباعی هایش، و در سروده های آزادش نمود چشمگیرتری دارد. در نوشته هایش هم در داستانهایش، در نامه هایش، در یادداشت هایش و در قطعه های مشهور به حرف های همسایه جلوه ی طنز بارزتر است. «حکایات » شامل چند قطعه ی طنزآمیز زیباست. اینها سروده های نخستین سالهای شاعری نیما یوشیج هستند که بین سالهای 1302  تا 1309 سروده شده اند.. در مجموعه ی «حکایات » حدود ده قطعه ی طنزآمیز وجود دارد. این قطعه ها اگر چه تمثیل هایی اخلاقی- تربیتی هستند و اغلبشان پیامی آموزنده ای دارند، ولی شیوه ی بیان نیما در آنها شوخ طبعانه و طنزآمیز است. سه تا از آنها عنوان «انگاسی » دارد و یکی عنوان «کچبی ». یکی دیگر هم که عنوانش «عمو رجب » است، درباره ی «بزرگ انگاس » است. نیما در پایان دو تا از این قطعه ها توضیح داده که «انگاس » و «کچب » نام دو ده در دامنه ی البرز است که رفتار ساده و روستایی این دو ده، موضوع این چهار شعر طنزآمیز نیما است. در یکی از «انگاسی »ها زن ساده لوح انگاسی در راه رفتن به شهر آیین های افتاده بر خاک می بیند و آن را برمی دارد و در آن می نگرد و چون تصویر خودش را در آن می بیند، فکر می کند کسی را که دیده صاحب آیینه است و از او بابت این که آینه ی او را برداشته، پوزش می خواهد. دیگری برای اینکه زودتر به ده برسد، از فراز کوه به سوی ابر تیزرو می پرد، زیرا گمان می برد ابر از خرش تندتر می رود. انگاسی سوم برای بیرون آوردن پسرش از چاهی که در آن افتاده، به جای عمل کردن به پیشنهادهای عاقان ده، ریسمانی به گردن پسرش می بندد و او را با خود به بالا می کشد و با این کار باعث خفه شدن پسرک می شود. عمو رجب- بزرگ انگاس- و همسایه اش- عمو سلیمان- خریت خود را بر قاضی که قرار است بینشان حکم کند که کدام بهتر از دیگری ست، با عرعر کردن ثابت می کنند. کچبی هم برای مقابله با عقاب شرزه که جوجه هایش را یک به یک می برد، تیشه برمی دارد و در تعقیب عقاب، پل ده را خراب می کند. این حکایتها توسط خانم زهرا مهرآبادی نویسنده این کتاب به زبان ساده و نثر بازنویسی شده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"یکی دو ساعت مانده بود که آفتاب کاماً به وسط آسمان برسد و گرما و شرجی هوا آزاردهنده شود. سمندک (خرِداستان ما) منتظر بود صاحبش میوه های باغ را بچیند؛ بارِ او کند تا برای فروش آنها به شهر بروند. درطی این زمان فرصت داشت، آب وعلفی بخورد، با حشرات و حیوانات دیگربازی کند و یا این که درگوش های آرام بنشیند و به صدای رودخانه گوش بدهد که البته ترجیح می داد این کارآخری را انجام دهد و انرژی خود را ذخیره کند؛ چون تا شهر راهی طولانی درپیش داشتند و طی کردن این مسیر او را خسته می کرد. همان طورکه نشسته بود و ضمن علف خوردن به صدای رودخانه گوش می داد، چشمش به فیلی بزرگ و قوی افتاد که ازآنجا عبور می کرد. صاحب فیل، دو تا صندوق بزرگ بر پشت او گذاشته و خودش نیز سوار بر او شده بود . همان طورکه خرک ما با تحسین و شگفتی به فیل نگاه م یکرد، چیزی دید که تعجبش چند برابر شد؛ فیل ما بدون هیچ ترس و واهمه ای و بدون کوچک ترین مکث وتردیدی وارد رودخانه خروشان شد و از آن جا عبور کرد. ازدیدن این صحنه چشمان خرک چهار تا شد و آب در دهانش خشکید. تا به حال چنین چیزی ندیده بود."