×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
پرنده آتشین

دانلود کتاب پرنده آتشین

پرنده آتشین
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : پرنده آتشین

ناشر : ویکتور هوگو

مترجم : ندا ترابی (لکا)

تعداد صفحات : 101 صفحه

شابک : 978-622-95633-2-8

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 823/914

دسته بندی : داستان کودک, داستان نوجوان

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 15000 تومان


معرفی کتاب

"پرنده آتشین"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (More stories for seven year old and other you) اثری از استیفن کارین (Stephen Corrin) می باشد که با ترجمه ای از ندا ترابی (لکا)، توسط انتشارات ویکتور هوگو منتشر شده است.
این مجموعه داستانی مصور شامل چهار داستان کوتاه از افسانه های کهن با نام های پرنده آتشین، خرگوشی که ازدواج می کند، دامیان و اژدها، حکایت نعلبکی نقره و سیب و گردنبندی از قطره های باران می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"سربازان هم مثل پادشاه در تعجب بودند؛ اما نمی توانستند باور کنند پادشاه کار خوبی کرده که این نتیجه پاداش آن باشد. همه به کاخ برگشتند و در میان راه گدای کچل را دیدند که میان گل ها گیر کرده است. پادشاه وقتی بیاد آورد که این گدا باید دامادش باشد سرش را با نفرت از او برگرداند. آن روز بعد از ظهر دامیان لباس های بدل و کهنه اش را درآورد و با همه جلال و شکوهش برای ملاقات خواهرش، پرنسس، به اصطبل رفت. پرنسس وحشت کرد اما دامیان گفت: من برادر کوچکت دامیان هستم. حتما می توانی مرا بیاد آوری. پرنسس، دامیان را بیاد آورد، بازوانش را دور او حلقه کرد و با شادی خندید. پادشاه صدای خنده او را شنید و گفت: این دختر گستاخ بی حیا، چطور می تواند در این وضعیت بخندد؟ من باید او را بکشم. اما ملکه جلویش را گرفت و با گریه گفت: شاید دختر بیچاره من از فرط اندوه می خندد. پادشاه شمشیرش را غلاف کرد و خدمتکاری فرستاد تا به او بگوید خنده اش را تمام کند. اما وقتی خدمتکار به اصطبل رفت و دامیان را با آن لباس های باشکوه دید، بر جای ایستاد و خیره به او نگاه کرد و فراموش کرد حرفی بزند. در اصطبل صدای خنده و فریاد شادی همچنان ادامه داشت. هر لحظه بر عصبانیت پادشاه افزوده می شد. ملکه نتوانست جلوی او را بگیرد. پادشاه فریاد زد: من می روم آنها را بکشم. با شتاب به اصطبل رفت اما وقتی دامیان را با آن وضعیت با شکوه دید، خشمش تبدیل به شادی شد و فریاد زد: آه نجات دهنده من! چرا به اصطبل آمدید؟ اجازه بدهید به کاخ من برویم. دامیان گفت: فردا می آیم. امشب را اینجا می مانم. پادشاه پیش ملکه رفت تا به او بگوید نجات دهنده آنها فردا صبح به ملاقاتشان می آید و دستور داد همه اتاق های کاخ را با طلا و نقره و گل های خوشبو تزیین کنند."

فهرست مطالب

پرنده آتشین

خرگوشی که ازدواج میکند

دامیان و اژدها

حکایت نعلیکی نقره و سیب

گردنبندی از قطره های باران

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها