×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
آدمکش حرفه ای - یار قدیمی آدمکش (جلد چهارم)

دانلود کتاب آدمکش حرفه ای - یار قدیمی آدمکش (جلد چهارم)

آدمکش حرفه ای - یار قدیمی آدمکش (جلد چهارم)
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : آدمکش حرفه ای - یار قدیمی آدمکش (جلد چهارم)

نویسنده : یو وو

ناشر : طلوع ققنوس

مترجم : آرمان دیانت مهر

تعداد صفحات : 176 صفحه

شابک : 978-622-6679-32-9

تاریخ انتشار : 1398

دسته بندی : رمان های خارجی, داستان نوجوان

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 20000 تومان


معرفی کتاب

" یار قدیمی آدمکش " / کتاب چهارم

کتاب حاضر با عنوان اصلی (Kill no more) اثری از یوو وو(Yu wo)  می باشد با ترجمه ای از آرمان دیانت مهر، توسط انتشارات طلوع ققنوس منتشر شده است.

کتاب حاضر یک رمان تخیلی برای نوجوانان نوشته ی  یو وو است که داستان قاتلی تحت تعقیب را روایت می کند و در چند جلد به چاپ رسیده است. 

قاتل فردی به نام «لیولا» است که یک سازمان تروریستی در تعقیب آن است. او که سعی می کند فردی عادی باشد پس از طی اندک زمانی متوجه می شود که داشتن یک زندگی عادی بسیار سخت تر از قاتل بودن است. 

در بخشی از کتاب می خوانیم :

" «نفس نمی‌کشه؟»

همه با شنیدن حرف کایسر، به لیولا که روی زمین به خواب فرورفته بود، خیره شدند و در فکر عمیقی فرورفتند.

تنها باربالیس، کایسر را به کناری هل داد و مُچ لیولا را گرفت تا نبضش را بگیرد. همه به چهره درهم باربالیس نگاه ‌کردند و قلب‌شان به ‌درد ‌آمد.

«هنوز زنده هست.»

با شنیدن این جمله، خیال همه یک‌خرده راحت شد. گرچه باربالیس این حرف را زد، اما چهره‌اش هنوز هم درهم رفته بود. باربالیس پس از اینکه نبض لیولا را گرفت، در فکر فرورفت: «عجیبه، خیلی عجیبه! جراحات لیولا خیلی عمیق نیست. اما چرا نبضش مدام داره ضعیف‌تر میشه؟ اگه همین‌جوری ادامه پیدا کنه، لیولا تا ده دقیقه دیگه می‌میره.»

پیوریتی از ته قلب جیغ کشید: «چطور ممکنه؟!» سپس روی زانو افتاد و بدن لیولا را تکان داد. اما لیولا هیچ عکس‌العملی نشان نداد.

پیوریتی ناگهان به گریه افتاد و نالید: «داداش لیولا، لطفاً بیدار شو!»

باولیلانگ هم روی بدن لیولا دراز کشید. به‌خاطر ارتباط تلپاتی که بین‌شان بود، بدون نیاز به بررسی نبض یا تنفس لیولا، متوجه شد که زندگی‌اش به تار مویی بند است.

باولیلانگ هم مثل پیوریتی جز جیغ کشیدن و تکان دادن بدن لیولا کاری از او برنمی‌آمد. «بابا، بابا بیدار شو! بابا گفت باولیلانگ رو ترک نمی‌کنه! بابا دروغ نمی‌گه!»

دیلایت سرش را پایین انداخت و از اینکه جادوی درمانگری را یاد نگرفته بود احساس پشیمانی کرد. «اگه می‌دونستم این اتفاق میفته، جادوی درمانگری رو یاد می‌گرفتم. ممکن بود اون‌جوری بتونم به لیولا کمک کنم.»

کایسر به لیولا نگاه کرد و با ناباوری گفت: «همیشه فکر می‌کردم این مرد هیچ‌وقت نمی‌میره. چطور ممکنه بهترین آدمکش اون‌قدر راحت بمیره؟»

همه داخل اتاق یا بهت‌زده بودند، و یا گریه می‌کردند. هیچ‌کس راهی برای نجات لیولا به ذهنش نمی‌رسید. تنها شوالیه ‌نقر‌ه‌ای فیر آرامشش را حفظ کرد.

فیر، پیوریتی و باولیلانگ را کنار کشید. اما باولیلانگ که نمی‌خواست بابا را ترک کند، فیر را با نشان دادن دندان‌‌های سفیدش تهدید کرد.

فیر فریاد زد: «برین عقب! مانعم نشین تا بتونم نجاتش بدم!»"

 

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات طلوع ققنوس

کتاب های دیگری از نویسنده یو وو

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها