×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
قرار روز سوم

دانلود کتاب قرار روز سوم

قرار روز سوم
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : قرار روز سوم

نویسنده : سیما سروشه

ناشر : هنر پارینه

تعداد صفحات : 456 صفحه

شابک : 978-600-5981-52-0

تاریخ انتشار : 1397

رده بندی دیویی : 62/8فا3

دسته بندی : رمان های ایرانی

نوع کتاب : Epub

قیمت پشت جلد : 49500 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 14100 تومان


معرفی کتاب

"قرار روز سوم"
کتاب حاضر اثری از سیما سروشه می باشد که توسط انتشارات هنر پارینه منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" چشمم روکه بازکردم از سردرد می خواستم داد بزنم ! انگاربا پتک توی سرم زده بودند .دهنم مزه بدی میداد وآرزوکردم کاش به این زودی پا نمی شدم . با چشمهای بسته رفتم توی حموم .مسلماً فقط یه دوش آب گرم حالم روجا می آورد با همون لباسها زیر دوش وایسادم بعد ازچند دقیقه حالم یکمی بهترشد و بالاخره لباسهای خیس رو از تنم درآوردم وحموم کردم .
بعد از بیست دقیقه ای که کارم تموم شد و اومدم بیرون حالم خیلی بهتر شده بود فقط احساس گرسنگی می کردم .با همون حوله تن پوشم مستقیم رفتم توی آشپزخونه . باید یه چیزی پیدا می کردم می ریختم توی شکمم .توی جانونی خالی از هرنونی بود واثری هم از چائی روی گاز دیده نمی شد .یه نگاهی به ساعت انداختم یازده و نیم بود . یعنی اینقدر خوابیده بودم ؟ !
رفتم سر یخچال اما اون هم پرازهیچی بود .یادم نمی اومد آخرین بار کی خرید کرده بودم .تازه یادم افتاد ساینا باید خونه باشه ! سریع رفتم توی اتاقم و یه تی شرت و شلوار ورزشی به تنم کشیدم تا من یاد می گرفتم توی این خونه یه دختر هست آبرو حیثیت برام نمی موند ... ازاتاقم اومدم بیرون خوشبختانه دراتاقش بسته بود و ظاهراً اون اونجا نبود . همونطورکه به طرف اتاقش می رفتم صداش کردم : آهای دختره کجائی تو ؟
هیچ جوابی نشنیدم وبه خیال اینکه خونه نیست دراتاقش رو بازکردم اما اون پشت میز تحریرش نشسته بود و مشغول نوشتن بود .متعجب گفتم : تو اینجائی ؟ ! چرا جوابم رو نمی دی ؟ !
سر بلند کرد وازپشت عینک مطالعه اش گفت : اولاً علیک سلام . ثانیاً من نشنیدم کسی منوصدا بکنه تو دنبال دختره می گشتی . بروپیداش کن .می دونستم هروقت بهش میگم دختره عصبانی میشه اما چکارکنم سختم بود اسمش روصدا کنم ! گفتم : حالا مثلاً بهت برخورده !"

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
فاطمه علیزاده

هرچند بهانه ازدواج این دونفر غیر واقعی بود ولی روند داستان خیلی دلنشین وبعضا عبرت آموز بود با آرزوی موفقیت برای نویسنده

1402-11-02

برچسب ها