دانلود کتاب هزار و یک شب قسمت ششم - حکایت دو وزیر
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نام کتاب : هزار و یک شب قسمت ششم - حکایت دو وزیر
نویسنده : جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
تعداد صفحات : 148 صفحه
دسته بندی : رمان های ایرانی, داستان های کوتاه, داستان و رمان تخیلی, داستان های آموزنده
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 4800 تومان
"هزار و یک شب" / قصه ششم: حکایت دو وزیر
کتاب حاضر با عنوان اصلی (One Thousand and One Nights) اثری از جلال نوع پرست می باشد که بر اساس ترجمه ای ازعبداللطیف طسوجی بازنویسی شده است و توسط انتشارات سبکتو منتشر شده است.
هزار افسان یا همان هزار و یک شب، تلاش دختر وزیر، شهرزاد، است که برای زنده ماندن شروع به گفتن داستانهایی پیوسته میکند و هر داستان درمانی برای روح زخم خورده پادشاه میشود. داستانهای این مجموعه در طول تاریخ و توسط افراد مختلف گردآوری شده است. داستانهای این کتاب بخشی از هویت جمعی ما به شمار میرود و به شرح قصهها و افسانههایی میپردازد که گذشتگان ما دربارهی اسطوره و جهانی که در آن زندگی میکردند، ساختهاند. اصل کتاب به زبان فارسی پهلوی بوده که بعد از ترجمه آن به عربی، متاسفانه نسخه اصلی از بین میرود. اما نکتهای که در پس این هزار و یک شب است، میتواند حکایت امروز هرکدام از ما باشد.
اثر حاضر دفتر ششم از مجموعه هفت جلدی می باشد که قصه دو وزیر را روایت میکند. این داستان در خلال شبهای سی و دوم الی سی و ششم کتاب بیان می شود.
عبداللطیف طسوجی، نویسنده، مترجم و از فاضلهای دوره فتحعلی شاه بود. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که لغتنامه برهان قاطع را اصلاح کرد. در سال ۱۲۵۹ به دستور شاهزاده بهمن میرزا(برادرزاده محمدشاه قاجار) ترجمه هزارویکشب از عربی به فارسی را شروع میکند. محمدعلیخان اصفهانی، متخلص به سروش، هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرد. سرانجام در سال ۱۲۶۱ برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ میشود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده میشود. جلال نوعپرست در سبکتو آن را بازنویسی کرده تا تجربه بهتری از این هزار افسان به مخاطب ارائه کند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
" معین با همان شمایل خونین و گِلین پیش سلطان رفت. پرسید: این چه حالیست معین؟! پاسخ داد: سلطانا، امروز از بازار میگذشتم، خواستم کنیز طباخی بخرم. در میان کنیزان، کنیزی دیدم که به خوبی آن هیچکس ندیده بود؛ دلال گفت که متعلق به علیبنخاقان است. همانکه سلطان ده هزار دینار به پدر او داده بود تا کنیزی بخرد. فضل که خوبی این کنیز را دید، او را به پسرش بخشید، فضل مرد و پسرش راه افراط در پیش گرفت، مال پدر را تباه کرد و به فقیری بر زمین نشست. کنیز را به دلال دادهبود که بفروشد، بازرگانان به او قیمت داده، اندکاندک افزوده بودند تا به چهارهزار و پانصد دینار رسید. من به او گفتم بهتر است، او را برای پادشاه بخرم، بعد به علیبن خاقان گفتم: قیمت کنیز را از من بگیر. گفت: من این کنیز را به هر کسی جز تو میفروشم! گفتم: او را برای خود نمیخواهم، برای پادشاه میخرمش. این سخن مرا که شنید خشمگین شد و مرا از زین به زمین انداخت و از آنجا که من پیر و ناتوان بودم، با من اینگونه کرد که میبینی! اینها را گفت و بنای گریه گذاشت. پادشاه از دیدن حال او و آنچه که تعریف کرده بود، عصبانی شد و دستور داد که چهل شمشیرزن به خانه علیبنخاقان بروند و او را غارت کنند و خانهاش را ویران سازند و به همراه کنیزک به بند بکشند و به دربار بیاورند. خادمان به قصد خانه علی به راه افتادند؛ سنجر نامی از میان آنها که پرورده احساس و نیکی و بخشش فضلبنخاقان بود، نتوانست بپذیرد که فرزند ولی نعمتش را به خاری و ذلت بکِشند؛ پیشتر از دیگران خود را به خانه علی رساند و گفت: سرورم، معینبنساوی برای تو دامی پهن کردهاست و اگر تو را به دست بیاورد، جان به در نخواهی برد. هر لحظه ممکن است، چهل شمشیرزن اجیر کردهاش از راه برسند، همین لحظه کنیزک را بردار و بگریز. سنجر دست در جیب برد و چهل دینار زر درآورد و به علینورالدین داد. سپس گفت: سرورم اگر بیش از این سکهای داشتم، دریغ نمیکردم. نورالدین زرها را گرفت و انیسالجلیس را از ماجرا آگاه کرد و از شهر بیرون رفتند. آنقدر راه پیمودند تا به کناره دریا رسیدند. در بندر، کشتی پهلو گرفته بود و ناخدا کنار اسکله ایستاده بود و میگفت: هرکس توشهاش را فراموش کرده یا چیزی بر جای گذارده، زودتر کارش را تمام کند و بیاید. مردم گفتند: هیچ کاری نداریم. ناخدا دستور داد، طنابها را باز کنند و بادبان را براندازند؛ در همان لحظه علی پرسید: ناخدا به کدام شهر خواهی رفت؟ ناخدا گفت: به دارالسلام بغداد ! قصه که به اینجا رسید، شهرزاد لب از قصه فرو گرفت و روز دیگری برای پادشاه آغاز شد."
میکر وکتاب چیست؟
درباره کتاب
درباره نویسنده
مقدمه
فصل اول
حکایت دو وزیر
فصل دوم
شب سی و سوم
فصل سوم
شب سی و چهارم
فصل چهارم
شب سی و پنجم
فصل پنجم
شب سی و ششم
پیشنهاد میکروکتاب بعدی
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد