×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

دانلود کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

نویسنده : کاظم سلطانی (لکیامیم)

ناشر : ویکتور هوگو

تعداد صفحات : 45 صفحه

شابک : 978-622-95633-7-3

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه, داستان های آموزنده

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 13000 تومان


معرفی کتاب

"ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد"

کتاب حاضر اثری از کاظم سلطانی(لکیامیم) می باشد که توسط انتشارات ویکتور هوگو منتشر شده است.

در آن سالها که در دبیرستان درس می خواندم در کلاس درس تاریخ وقتی به فصل حمله مغولان می رسیدیم در کنار تصویر نقاشی شده از مغولان این جمله به چشم می خورد: آمدند، کشتند، ویران کردند و سوزانیدند. قلب نوجوان ما ازخشم و نفرتی بسیار علیه مغولان آکنده می شد و طغیانی در جان ما برای گرفتن انتقام شعله می کشید اما چه سود؟

قرن ها از آن حوادث تلخ می گذشت. انتقام ما به کور کردن چشم نقاشی شده مغولان با مداد منتهی می شد. همین. گذشت زمان ما را به قبول آن واقعیت وادار می ساخت. چند بخشی از کتاب « طبقات ناصری » در کتاب درسی ما آورده شده بود. قلم نویسنده آن کتاب بیشتر از آموزگار جوانی که در کلاس قدم می زد و به شرح جمله مغولان می پرداخت، می توانست ما را به عمق فاجعه آشنا سازد البته در حد همان نوجوانی.

آنچه از کتاب « طبقات ناصری » نقل می شد نه حکایت بود نه قصه بلکه تاریخ بود. نویسنده اینگونه می گوید که بعدها که با طبقات ناصری و نویسنده آن " منهاج سراج جوزجانی" آشنا شده است دریافته که در زمان حمله مغولان او بیست و سه سال داشت و در آن سالهای وحشت از دست مغولان مدام در حال فرار از شهری به شهری و روستایی به روستای دیگر بود. بدون شک ما قادر به درک شرایط روحی او در آن سالها نیستیم اما می دانیم که بعدها درپناه پادشاهان دهلی در هندوستان و دربار" ناصرالدین ابوالمظفر محمود بن سلطان التتمش" به امنیت و آرامش رسید و این کتاب را در سال 658 هجری قمری نگاشت.

در این کتاب کوچک، دو داستان می خوانید که از کتاب منهاج سراج اقتباس شده است. شگفتی در این دو داستان در تضاد آن با یکدیگر است. در داستان نخست شرح مردانی است که در برابر دشمن زشت خو و نفرت انگیز از جان می گذرند و در داستان دوم شرح مردانی بزدل، ترسو و خائن است که تنها به حفظ جان خود بسنده می کنند و سرزمین خویش را به دشمن می سپارند. همیشه در سرزمین ما این دو گروه، کشمکشی بزرگ را بوجود آورده اند. وطن پرستان در برابر وطن فروشان. تاریخ ما نمونه های فراوانی از رویارویی مابین خائنین و وطن خواهان دارد. این کشمکش در زمانه ما نیز همچنان جاری و نمایان است.

 

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

"سال 1200 میلادی بود. سالی سراسر ناامیدی و ترس. سالی که حتی برای یک لحظه هم نمی توانستی احساس شادمانی و خوشی داشته باشی. خوردن و آشامیدن برایت لذتی نداشت. از سر ناچاری می خوردی تا گرسنه و تشنه نباشی. خواب حتی در نیمه های شب به چشمانت راه نمی یافت و از تو می گریخت چون از سکوت آرامش بخش شب اثری نبود. از هر طرف صدای ضجه ای، فغانی، فریادی و نعره ای با همهمه های هراس آوری به گوش می رسید. نه گرمای خورشید تو را گرم می کرد و نه سرما تو را سرد! گویی جسم و روحت از هر آنچه که برایش آفریده شده بود، دوری می جست و تو را نمی خواست. فقط زنده بودی، همین.

حیوانات چه کوچک و چه بزرگ، چه اهلی و چه درنده، لذت بیشتری از زندگی می بردند و تو افسوس می خوردی ای کاش می توانستم یک روز، فقط یک روز جای آنها باشم.

جای آن مورچه ریز و قهوه ای رنگ که می توانست به سوراخی در زمین فرو رود و آسوده و ایمن زندگی کند. اما نمی توانستی. محال بود چرا که مدت ها بود نحوست و بلایی عظیم بر زمین نازل شده بود که پایانی بر آن متصور نمی شد مگر با مرگ تو!

گویی دنیا به پایان خود رسیده باشد. اما در این زمان که مرگ، راه نجات و خلاصی تو از آن بلایا بود، تو زندگیرا می خواستی. میل شدیدی برای زندگی داشتی تا زنده بمانی و زندگی کنی. از مرگ می گریختی و امید داشتی تا زنده بمانی اما آنچه فکر می کردی امید است در حقیقت وحشت بود، وحشتی که شب و روز را یکسان می ساخت."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
ساسان رامح

کتابه خوبیه ولی خیلی خلاصه نوشته شده . جدا خیلی سخته که تو شرایط سخت و زمانی که جان ادم در خطر بازم رو عقاید و مرام انسانی باقی بمانه . شرایطی که تو 2 داستان این کتاب اورده شده و باید حتما اونا رو خوند.

1400-05-28

برچسب ها