دانلود کتاب آسمان به گوش
نویسنده: حسین غفاری
ناشر : صریر
نویسنده: حسین غفاری
ناشر : صریر
نام کتاب : آسمان به گوش
نویسنده : حسین غفاری
ناشر : صریر
تعداد صفحات : 60 صفحه
شابک : 978-600-331-374-3
تاریخ انتشار : 1396
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 4400 تومان
"آسمان به گوش" / کتاب شهید علی اکبر کاملی
کتاب حاضر اثری از حسین غفاری می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.
برخی اوقات نیازی به پرگویی نیست. کوتاه نویسی چیزی از ارج و قرب شهید نمی کاهد. برش کوتاهی از زندگی علی اکبر کاملی با روایتی داستانی خصوصاً حکایت سفرش به دیگرسو، که برخی را نویسنده و برخی دیگر را دوستانش به نقل خاطره از حافظه خود تکاندند تا بر این وجیزه مختصر جا خوش کند. تا برای دیگران بماند. تا بتوان از آن قصه ساخت. تا از آن حماسه بیرون کشید. تا از آن بوی عرفان شنید. تا ...
مثل شهید، مثل رودخانه جاری است. ابتدا با بخش «مروری بر زندگی» آشنایی اجمالی با شهید پیدا می کنیم. در «این بار گمنام» آغاز زمزمه های شهادت او را در گوش شهر می شنویم. با «خداحافظ علمدار» به خاطره آخرین دیدار او با «آقا مهدی» در عملیات بدر، بازمی گردیم، تا داغ جدایی از آنجا آغاز شود. بخش «آسمان بگوش» مکالمه های آسمانی علی اکبر با خداست، که او را نوید پایان فراق می دهد. «پاکم کن، خاکم کن» حکایت همسفر کاملی، یعنی شهید «میریعقوب ریحانی» است که در باغ رضوان در کنار هم آرمیده اند. و در نهایت؛ «وقتی همه جا سفید بود» حکایت تصویری ارتفاعات پوشیده از برف ماووت عراق است که نردبان رهایی علی اکبر کاملی می شود.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"عراقی ها که حالا فهمیده بودند این چند نفر تنها ساکنان کیسه ای هستند، ابرهای گلوله را بالای سر آنها می تکاندند.
آنتن بی سیم تاب می خورد و بالا و پائین می شد. گوشی بی سیم از دست «علی اکبر» نمی افتاد. شده بود سایه آقا مهدی. یکی دو قایق بیشتر نمانده بود تا همین چند نفر را به آن طرف دجله منتقل کند. پل نفر رو روی دجله هم بمباران شد. تنها لشکری که رفته بود آن طرف دجله، لشکر 31 عاشورا بود. الحاق ها که صورت نگرفته بود، عراقی ها خزیده بودند در همین رخنه ها.
«آقا مهدی» خودش آمده بود در معرکه و نیروها را هدایت می کرد. چشم های آقا مهدی کاسه خون بود. گویی تمام خستگی سالهای جنگ را با خود داشت. همه آقا مهدی را به عقب می خواندند. علی اکبر کلافه شده بود. چشم به لب های آقا مهدی دوخته بود. حرف، حرف آقا مهدی است. این بار فرمانده قرارگاه پشت خط می آید."
مقدمه
مروری بر زندگی
مهمانی تنهایی
خداحافظ علمدار
آسمان بگوش
پاکم کن، خاکم کن
وقتی همه جا سفید بود
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد