دانلود کتاب پیچ قرمز
نویسنده: مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
نویسنده: مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
نام کتاب : پیچ قرمز
نویسنده : مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
تعداد صفحات : 146 صفحه
شابک : 978-600-331-439-9
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 955/08430922
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 5800 تومان
"پیچ قرمز" / گنجینه خاطرات دفاع مقدس 1
کتاب حاضر اثری از مجید مظهر صفاری می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.
کتاب حاضر، مجموعه تلاشهای دانشجویانِ کلاس درس دفاع مقدسِ مولف در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ارومیه است که در یک کار عملی به سراغ رزمندگان 8 سال دفاع مقدس رفتهاند و خاطرات خوب آنها را ضبط کرده و تحویل دادهاند. جلد اوّل این مجموعه پس از بررسی و ویراش لازم تقدیم حضور شما عزیزان گردیده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
" در منطقۀ عملیّاتی والفجر 8 بودم و نزدیک غروب بود. توپخانۀ عراق از توپهای فرانسوی مشهور استفاده می کرد. خسته بودم و نگاه میکردم که یک مینی بوس جلوی اردوگاه ما نگه داشت. تعدادی رزمنده از آن پیاده شدند. چند نفر از آنها دانشجو بودند؛ حدوداً بیست نفر بودند که 4-3 نفر از آنها از افسران نیروی هوایی بودند. درجهدار نیروی هوایی هم بین آنان بود. یکی از آنها مسئول گزینش عجبشیر بود، من شاگردش بودم. گفت: فلانی! بزرگ شدیها! گفتم: آقای یونسی. من راضی نبودم که شما در جبهه باشید. شما در آموزش و پرورش خدمت میکنید و آنجا به وجود شما بیشتر نیاز هست. او گفت: حضور در اینجا، تکلیف است.
سپس وارد اتاق من شدیم. او گفت: در شهر، چند تشییع جنازه انجام شد و بدون ریا میگویم جای صدای شما در این مراسم، خالی بود. گفتم: شما لطف دارید. ولی من هم باید اینجا باشم. سپس، ایشان وصیت نامه ای به من دادند و گفتند: وصیت نامهام پیش شما باشد، اگر شهید شدم شما به تشییع جنازهام بروید و اگر زنده بودم وصیت نامه را از شما میگیرم.
دو روز از ورود وی به منطقه گذشت و او را به قسمت توپخانه معرفی کردم. گفتم: اینجا باید خدمت کنید و به شوخی گفتم به قول امام: «اطاعت از فرماندهی، واجب است»
ایشان گفتند: چشم! اطاعت. اگر اجازه بدهید من با شما بیایم و اروند را ببینم و برگردم. با یک تویوتا رفتیم و در کنار اروندرود، سوار قایق شدیم. آن طرف رود که رسیدیم، چهار نفر را با افراد خطّ مقدم تعویض کردم. سپس با چهار نفر از نیروهای امنیّتی به دریاچۀ نمک رفتیم. در این موقع با گرد و خاکی که ماشین بلند کرد، عراقی ها متوجّه ما شدند و به سمت ما 4-3 گلولۀ خمپاره زدند. یکی از دوستان گفت: یونسی خم شده و از جا بلند نمیشود. او در فاصلۀ پنجاه متری از ما، ترکش خوردهبود و تا خواستیم به او برسیم، ایشان شهید شدهبودند. تشییع جنازۀ ایشان انجام شد و به وصیّتشان عمل کردم و دوباره برای ادامۀ خدمت به جبهه برگشتم(رشيد نيرومند؛ پاييز 95).
پيام خاطره: وفاداری"
مقدمه
گالن های آب
صورت نورانی
معجزه
کامیونی تانكری آب
بیست و یک بار عمل جرّاحی
میدان مین
فانتوم
تصفیۀ آب
هفت سین سنگر
موج گرفتگی
نان و خرما
معلّم
جنگ و اسارت
نیش عقرب
حمام در آتش
نحوۀ اسارت
بازگشت به وطن
گونی های سیب زمینی
دلاوريی شهید رضا قره پاپاق
یاد خدا
غیرت
مهارت نظامی
پایان خدمت
شانس
پوتینهای چال شده
آقا مهدی باکری
آقاحمید باکری
سجدۀ ایمان
شهدای میدانی مین
آزادسازی خرمشهر
پیچ قرمز جاده
چشمان میخكوب شده
و ادامه . . .
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد