×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
رها

دانلود کتاب رها

رها
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : رها

نویسنده : سمیرا شرفی

ناشر : زانکو

تعداد صفحات : 18 صفحه

شابک : 978-600-91723-4-4

تاریخ انتشار : 1391

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 10000 تومان


معرفی کتاب

"رها"
کتاب حاضر اثری از سمیرا شرفی می باشد که توسط انتشارات زانکو منتشر شده است.
این اثر شامل چهار داستان کوتاه با نام های «رها»، «کما»، «مسافر آسمان» و «آغوش آرامش» می باشد. که به دو دلیل نوشته شده است؛ اول اینکه به گفته نویسنده با نوشتن می تواند حرفایش را بزند و نوشتن برای او مانند شکستن بغض احساساتش مثل ریختن آب سرد روی آتیش حرفاش می باشد و دلیل دومش این بوده که همیشه علاقه داشته است که به گونه ای با جوونای شهر و کشورش درد دل کند و نوشتن به او این اجازه را داده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" چشمانش رو باز کرد. داغی صورتش رو حس می کرد. لباش خشکیده بودن. به آسمان که نگاه کرد گلوله های آتش رو دید که بر زمین فرود می آن. به زحمت از روی زمین بلند شد. لباس هایش پاره پاره بودند. اطرافش رو که بهتر نگاه کرد ترس و وحتشش بیشتر شد. چه جای عجیبی !؟ افراد زیادی رو مثل خودش ، با سر و وضعی آشفته دید که گریه می کردن و التماس. شعله های آتش از هر سو زبانه می کشید. مردی سیاهپوش که لباس درازی و وحشت آوری به تن داشت با چوب دستی آتشینش از دور نمایان شد. گام هایش سنگین و کوبنده بود وقتی که به سوی مرد می آمد. آتش بود که از چشماش می بارید. چشمان مرد از ترس و وحشت یخ زده بودن.  مرد سیاهپوش جلو آمد و رو به روی او ایستاد. شدت حرارتش به حدی بود که اون چند تکه  لباس هم گر گرفتن و خاکستر شدن. مرد سیاهپوش لب به سخن گشود و با صدای سنگین و خشنش گفت : « آیا تو هم فرصت می خوای؟ » مرد که تازه متوجه همه چیز شده بود به زحمت لبهایش رو به هم فشرد و گفت : « بله » مرد سیاهپوش گفت : « اما من مثله آدمایی که دیدی به تو هیچ فرصتی نخواهم داد و تو در آتشی که خودت ساختی خواهی سوخت». آنگاه چوب دستیش رو به سوی مرد گرفت که ناگهان...
بیمارستان.
دکتر...  دکتر...  بیمار از کما خارج شد..."

فهرست مطالب

رها

کما

مسافر آسمان

آغوش آرامش

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات زانکو

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها