×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
خاص بانو

دانلود کتاب خاص بانو

خاص بانو
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : خاص بانو

نویسنده : محمد مسعود کیایی

ناشر : روزگار

تعداد صفحات : 152 صفحه

شابک : 978-974-374-568-4

تاریخ انتشار : 1394

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 36000 تومان


معرفی کتاب

"خاص بانو" مجموعه ای از 14 داستان به قلم نویسنده کرمانشاهی محمد مسعود کیایی می باشد که توسط انتشارات روزگار منتشر شده است.

مردم کرمانشاه «محمد مسعود کیایی» را با داستان های کوتاه و بلندش می شناسند. او که متولد سال 1338  در شهر کرمانشاه است اولین داستان کوتاهش را با عنوان  «برآسمان الوند » در سال 1363 منتشر کرد تا رسما کار نویسندگی را آغاز کند. او با انتشار داستان هایی چون «به یادم درختی بنشان» و «در بستر نسیم» برنده جایزه داستان نویسی سراسری در سال 1364 شد. او در طول دوران نویسندگی خود کتابهای بسیاری منتشر نموده است که کتاب حاضر آخرین کتاب منتشر شده از وی می باشد که در سال 1396 به چاپ رسیده است .

در بخشی از داستان مادربزرگ ، می خوانیم : " چند روزی قبل از عید بود. وقتی موشک‎ها را زد خیلی ترسیدم. هول برم داشت. خواستم دست و پایم را جمع کنم و بیایم پیش شما. دلم رضا نداد. روز از نو روزی از نو می‎شد. باز نشستم. ولی دیدم، نه، هر روز یا هر چند روز یک بار شهر را می‎زند. دل برای پیرزنی مثل من نمی‎گذاشت. مردم شروع کردند به خالی کردن. اول یکی یکی، بی‎سروصدا؛ بعد دیدم؛ نه یواش یواش دور و برمان دارد خالی می‎شود. همین طور اهل محل داشتند یکی یکی می‎رفتند، هر کس به سویی. تا یک روز به خودم آمدم و دیدم صاحبخانه دارد بار می‎کند برود. به من گفتند: «ننه جان تو هم برو؛ وسط شهر امنیت ندارد؛ یا برو خانه پسرت که گوشة شهر است یا با ما بیا.»... "

فهرست مطالب

مقدمه
در بستر نسیم
ما می مانیم
به یادم درختی بنشان
مادربزرگ
شمشیری در غلاف
شهادت ابر
الهه خواب و رؤیا
خشم پنهان
سمج
خاص بانو
دل رحم
گواراترین خوراکی
به سوی چوبه دار

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها