معرفی کتاب
"شاهد بیاورید و کمی شیراز"
کتاب حاضر اثری از م. عباسی می باشد که توسط انتشارات نوگام منتشر شده است.
شاعر مجموعه شعر «شاهد بیاورید و کمی هم شیراز» عاصی است. دنیا٬ عشق٬ زندگی٬ دوستی٬ جامعه٬ فرهنگ٬ همه چیز و همه چیز٬ بس که عوض شدهاند و کارکرد درست خودشان را از دست دادهاند٬ او را خسته کردهاند و حالا شاعر دلاش میخواهد انتقام خواستههایش را که هیچکدام از اینها برآورده نکردهاند با شعرهایش بگیرد. شاعر از اجتماع خشمگین است٬ از جامعهای که نمیخواند و از صدا و متنی که مخاطب ندارد خسته شده است. عاصی میشود و میگوید: «شاهد بیاورید و کمی هم شیراز با شاعرانی ارغوانی در عرقریزیِ کو مخاطب؟» او از این جامعه تکرنگ و حوصله سربری که نفس آدم را تنگ میکند خسته شده است: «و چند روسری با رنگهای پا به سن گذاشته…» او حتی از دست معشوقهاش هم گریزان است: «با چند کلمه کوک میشوی و روسری نمیگذارد گوشهای تو را دراز ببینم.» و همه چیز این جامعه را قلابی میبیند: «با کدام غزل به شکار گربههای لنز چشمهایت بیایم؟» «شاهد بیاورید و کمی هم شیراز» شعرهای تلخی دارد٬ با شاعری طرفایم که نهتنها دیگر راه برگشتی برای خیلی چیزها نمیبیند٬ بلکه بعضی وقتها معتقد است هیچوقت راهی برای ارتباط برقرار کردن درست نشده بوده. اما در نهایت شاعر دنبال دنیایی آرام است. دنیایی که عادل باشد و اعتقادش به خورشید است که «در ادای دین به غریبهها طور دیگری نمیتابد».
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"نشون به اون نشون که گنگ نیستم
- گفتن ندارد-
با این همه اقیانوس
و چند تایی چشمه و یخچال،
سربازهای تشنه توی گلویم
فرصت نمی دهند به آزادی
که ترس ندارد قدم زدن با تو
تا جایی که جهان به احترام ما سکوت می کند به مرگ
- گفتن ندارد-
سربازهای خسته را تف می کنم
به شانس لعنتی... آزادی...
«دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد »
و کوه های نابالغ قد می کشند در غرب نقشه ای که برایت خواهم
کشید
- گفتن ندارد-
نشون به اون نشون که سرد نیستی
برف هستی
همیشه مدرسه را تعطیل می کنی
و یک بار جنگ را...
می خندی، می خندی، می خندی"
فهرست مطالب
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد