کتاب قمار باز

"قمارباز"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Le joueur) اثر نویسنده روس، فئودور داستایوفسکی (Fedor Mikhalovich Dostoevskii) می باشد که با ترجمه ای از جلال آل احمد ، توسط انتشارات هنرپارینه منتشر شده است.
رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیت‌های داستان نیز از نوع مشغله‌های ذهنی تمامی انسانها است. دغدغه‌هایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم. زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کند و گردانه را بچرخاند و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی ورای دستان قدرت بشریت است. نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم می‌خورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیر کننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را می‌بافند زمانی رخ می‌دهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت در می‌آورند و هر بار بر روی عددی – شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه می‌ایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم می‌زند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"-کافي است آقا؟! کافي است. وظيفه من اين است که يکباره خودم را از اين بچگي هاي شما خلاص کنم. شما نبايد پيش بارون برويد و از او و خانمش پوزش بطبيد.هرگونه ارتباط با شما، گرچه جز به خاطر طلب يک معذرت هم نباشد، در نظر آنان بيشتر از پيش تحقير کننده خواهد بود. آقاي بارون فهميده است که شما از آدم هاي منزل من هستيد. اين مطلب را در قمارخانه براي من گفت و بايد به اطلاع شما برسانم که اقلاً لازم است من رضايت او را جلب کنم. مي فهميد آقا، که مرا به محضورهايي دچار کرده ايد، مرا؟ من بايست پيش بارون بروم و از او پوزش بطلبم و نيز قول داده ام که از همين امروز ديگر شما جزو آدم هاي منزل من نباشيد.
-اجازه، اجازه بدهيد آقاي ژنرال ! لابد ، طبق گفته خودتان ، او تقاضا کرده است که من ديگر نبايد از آدمهاي منزل شما باشم، بله ؟
نه ، من خودم دانسته ام که رضايت او را از اين راه به دست بياورم و البته بارون به اين طريق راضي خواهد شد و آقاي عزيز ما بايد حالا از هم جدا شويم.طلب شما از من، به پول اين مملکت، چهار فردريک و سه قلورين است. اين پول و اين هم حساب آن روي کاغذ. مي توانيد رسيدگي کنيد، خدانگهدار ! ما از همين الان نسبت به هم بيگانه هستيم. الان گارسون را هم صدا خواهم زد و به او خواهم گفت که از فردا صبح، مسئول خرج مهمانخانه ي شما نخواهم بود.چاکر آقاي... هم هستم."