دانلود کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نویسنده: اوریانا فالاچی
ناشر : سفیرقلم
نویسنده: اوریانا فالاچی
ناشر : سفیرقلم
نام کتاب : نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نویسنده : اوریانا فالاچی
ناشر : سفیرقلم
مترجم : ستاره سادات آقامیری
تعداد صفحات : 120 صفحه
شابک : 978-600-7435-63-2
تاریخ انتشار : 1396
رده بندی دیویی : 808/86049
دسته بندی : ادبیات جهان, رمان های خارجی
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 25500 تومان
"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Lettera a un bambino mai nato) و عنوان انگلیسی (Letter to a Child Never Born) اثری از اوریانا فالاچی (Oriana Fallaci) می باشد که با ترجمه ای از ستاره سادات آقامیری، توسط انتشارات سفیر قلم منتشر شده است.
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را می توان به نوعی بهترین کتاب اوریانا فالاچی نامید. این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامه ای از طرف یک زن جوان که گویا خود فالاچی است خطاب به جنینی که در رحم خود باردار است نوشته شده است. او در این کتاب می کوشد تا فرزند نازاده اش را از مصائب دنیا، ناملایمات و بی رحمی های آن آگاه سازد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشده فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر بشر آمده است، در عین حال از عشق مادر شدن نیز می گوید. کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یاس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"آیا اینقدر اضطراب لازم بود؟ ما در این کشور حالمان خوب است. در طول سفر و هنگام ورود به این کشور اوضاع روبه راه بود. هرگز احساس درد و حالت تهوع نداشتم. هیچکدام از چیزهایی که دکتر پیش بینی کرده بود، اتفاق نیفتاد: این موضوع به وسیلهی پزشکی که دیروز مرا معاینه کرد، تأیید شد. یک زنِ خوشاخلاق بود. با دستهایش تو را لمس کرد، به این نتیجه رسید که هیچ دلیلی برای نگرانی وجود ندارد و گفت که دکتر قبلی زیادی بدبین بوده. پس آن قطرهی خون علتش چه بود؟ دکتر گفت: خیلی از زن ها در تمام دورانِ بارداریشان خونریزی دارند، ولی باز هم فرزندِ سالم به دنیا میآورند. از نظرِ او ماندن در رختخواب کار احمقانهای است و نیازی به این کار نیست. برای مثال، یکی از بیماران او که بالرینی حرفه ای بود، تا پیش از ماهِ پنجم سر کارش میرفت و هیچ مشکلی هم برای او پیش نیامده بود. فقط برای دکتر عجیب بود که چرا شکم من چندان برآمده نبود؛ البته میگفت شکم آن بالرین هم نسبتاً صاف بوده است. گفت میتوانم به مصرف داروهایی که همکارش پیش از این تجویز کرده بود، ادامه دهم. تنها اخطار او این بود که زیاد رانندگی نکنم. به او گفتم که باید دستکم ده روزِ دیگر سفری با اتومبیل داشته باشم، ابروهایش را بالا انداخت و انگار که چیزی گم کرده باشد، سؤال کرد که آیا این سفر ضرورت دارد. "
این کتاب فهرست ندارد.
این کتاب از نثری ساده و روان برخوردار است که به خوبی از پس آشفتگی های ذهن نویسنده برآمده است.
ماجرای این کتاب به زندگی زنی می پردازد که با داشتن رابطه ای موقت با مردی که زمانی او را دوست داشته است،باردار می شود.با وجود عدم رضایت مرد برای نگه داشتن جنین،زن تصمیم می گیرد تا مادر شدن را تجربه کند این جنین ناخواسته زندگی زن را کاملا دگرگون می کند.به لحاظ شغلی او را در موقعیت خطرناکی قرار می دهد که امکان بیکار شدنش را ایجاد می کند.به لحاظ عاطفی شاهد احساسات ضد ونقیضی در وجودش خواهد بود.این جنین اما به یکباره با تمام جسم و روح زن پیوند می خورده است.میل به داشتن فرزندی که مشکلات فراوانی دارد،در ذهن وضمیر زن ریشه کرده است.این جنین همه آمال و آرزوی زن می شود تا با داشتنش اهداف تازه ای در زندگی ایجاد نماید.
وجه دیگر داستان،صحبت کردن مادر با جنین است.علایق وتنفر،عقاید ونظرات،راهکارها و روش های زندگی یک زن،همه چیزی است که مادر با کودکش در میان می گذارد.به شیوه های گوناگون رنج و درد در جامعه انسانی خرده می گیرد.زندگی را سراسر سختی می داند و البته غمناک .گاهی زندگی شادی کوچکی به همراه داردکه باید برایش تاوان داد.این نگاه تیره و سیاه به دنیا، خواننده را با واقعیات روبه رو می کند.واقعیت اما از زبان مادری باردار به جنین تازه شکل گرفته،مایوس کننده به نظر می رسد.شاید فالاچی به مفاهیم عمیق،نگاهی سطحی نداشته باشد اما تعمق در نهایت انصاف به مسائلی چون عشق،آزادی وحقیقت برای خواننده درک درستی به همراه ندارد.فلاچی در قصه ای که برای جنینش بازگو می کند،سرگذشت دخترکی را یادآور می شود که به فردا ایمان دارد.همه اعتقاد به فردا را به او می اموختند وتصدیق می کردند که فردا بهتر است.
نویسنده با این قصه سعی در القای این نکته دارد که آینده وجود ندارد؛بلکه تلویحا قیامت وجهان دیگر وجود ندارد.آنچه که حقیقی است همین دنیاست و اعتقاد به جهان دیگر سرابی بیش نیست.
دیدگاه نومیدانه ی فلاچی برای جنین کوچکش،نشانه های فراوانی در قالب داستان باز آفرینی می کند.نشانه هایی که خاطرنشان می کند دنیا جای خوبی نیست و تصمیم بهتر شاید آنکه به کودکی که هرگز زاده نشد القا کند ئر نیستی باقی بماند اگر نیاز باشد یک مادر،دنیای واقعی را برای جنین در راه داشته اش،ترسیم کند.خوبی ها و زیبایی هارا یاداور می شود.
در اینکه نگاه فلاچی تیره کدر است شکی وجود ندارد؛اما در اینکه آنچه را می گوید ممکن است همه ی مادرها حین بارداری تجربه کنند،انکاری نمی توان داشت.
مادر داستان،به توصیه های پزشکش که او را ملزوم به استراحت مطلق می کند،توجه نمی نماید.به سفری طولانی می رود که نیاز دارد از جاده ای ناهموار،ساعت ها رانندگی کند تا به مقصد برسد.
او همچنان با جنین حرف می زند و خوش بین است فرزندش در برابر سختی ها مقامت می کند تا به دنیا بیاید غافل از اینکه جنین چند روزی است که دیگر حیات ندارد.
جنین به ظن مادر با تلنگری بر دیواره رحم این امید را در مادر به وجود می اورد که علاقه مند به زندگی در دنیاست آنچه اتفاق می افتد چیز دیگریست جنین مرده است.مادر خود را مقصر می داند و با این حس گناه دچار افسردگی می شود. در دادگاهی خیالی او را محاکمه می کنند برای جرمی به نام"به کودکی که هرگز زاده نشد".نتیجه این میشود که جنین با طنین صدایی به مادرش می فهماند که علاقه ای به هستی در دنیا نداشته است
به قلم:نفیسه علیزاده
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
عالی بود تصویرسازی هاش فوق العاده بود فقط آخرشو متوجه نشدم سرنوشت مادره چی شد؟
1400-09-29
عالی بود حتما بخونینش
1400-09-17
رابطه مادر و فرزند خیلی شیرین بیان شده بود و اینکه مادر بین سقط و تولد بچه در سر دوراهی گیر کرده
1400-09-15
قشنگ بود مکالمات یک مادر با بچه تو رحمش...
1400-09-02
نمیدونم چی بگم ولی به نظرم جنین از یه زمانی روح توش میاد و سقطش قتل حساب میشه
1400-09-01
به نظر من توجیه کردن عمل زشت زنا بود
1400-05-07
افسردتون میکنه ولی قشنگه ...از لحاظ ادبیاتی خوب بود ولی میگم افسرده میشین
1400-10-01