دانلود کتاب حتی یک شاخه گل
نویسنده: احمد ایزدی
ناشر : فاتحان
نویسنده: احمد ایزدی
ناشر : فاتحان
نام کتاب : حتی یک شاخه گل
نویسنده : احمد ایزدی
ناشر : فاتحان
تعداد صفحات : 111 صفحه
شابک : 978-600-7496-06-0
تاریخ انتشار : 1393
رده بندی دیویی : 0843092/955
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس, شهدا, انقلاب اسلامی ایران
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 15000 تومان
"حتی یک شاخه گل" / خاطرات زندگی شهید حسن مصطفوی
کتاب حاضر اثری از احمد ایزدی می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
در رنگارنگِ روزهای روزگارِ غریبی که بعد از شهدا برای خودمان ساخته ایم، برخی مثلِ ماهی قرمز، میان زلالِ آبِ توی حوضِ فیروزه ای، جلب توجه می کنند؛ به همان سادگی توی وجودت غوطه می خورند. به همان لطافت، هم راهت می شوند و با هر جهش، پولک پولک خاطره برایت می آورند. حسن مصطفوی از آن دست شهدایی ست که خاطراتش توی وجودِ مواجمان به ماهی قرمزِ آرامی می ماند که زلال آبِ حوضِ فیروزه ای تنها به یُمنِ سرخیِ او به چشم می آید. مثلِ سرخیِ خونی که ریخته شد تا او را از خانه ای ساده و صمیمی در کرمانِ کویری بگیرد مثل سرخی گلی که هیچ گاه اجازه نداد در استقبالش بیاورند و آن همه سال تنهایی را تحمل کرد تا هیچ بهره ای از دنیا نداشته باشد؛ حتی یک شاخه گل.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" بحث زندان رفتن و خاطرات سه سال و اندشهدای زندانی بودن که می شد، لب خند تحویلمان می داد. فقط لب خند بود و بعد چند آیه از قرآن. این لب خند و تلاوت قرآن تنها کاری بود که حاج حسن تا لحظه ی شهادت نسبت به بحث زندان داشت. نه حرفی از آن سال ها می زد و نه اجازه می داد کسی پیگیر آن مسائل شود. زود بحث را عوض می کرد و افکار را به سوی مسئله ی دیگری منحرف می کرد. ما که خانواده اش بودیم، گاهی وقت ها از سایر دوستانش حرف هایی می شنیدیم. از جمله این که ساواک برای آزار و اذیت نیروهای حزب الهی، یک کمونیست را به بندی که آنها در آن زندانی بودند منتقل کرده بود. این فرد از نظر شرعی محکوم به نجاست بود و برخورد با او آداب خاص خودش را داشت. همین مسأله سایر زندانیان را که به شدت تحت فشار شکنجه و بازجویی بودند و تنها در چند ساعت از شبانه روز برای استراحت، غذا خوردن و نماز خواندن به بند آورده می شدند، دچار مشکل مضاعف کرده بود. حاجی طوری با او برخورد کرده بود که خودش رعایت حال دیگران را می کرد. مثلاً وقت غذا که می شد، او دست به غذا نمی زد. می دانست از دید اسلام او نجس محسوب می شود و دست زدنش به غذا باعث می شود کسی دیگر به غذا لب نزند و چیزی نخورد. لذا آن قدر صبر می کرد تا حاج حسن غذا را بین همه تقسیم کند و بعد سهم او را بدهد."
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد