نام اصلی : استفان کینگ (Stephen King)
زادگاه : پورتلند ، ماین ، ایالات متحده
ملیت : آمریکا
تاریخ تولد : ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۷
پیشه : رمان نویس، فیلمنامه نویس، نویسنده در حوزه ی وحشت، خیال پردازی
بیشتر...
استفان کینگ در روز 21 سپتامبر 1947 در پورتلند، ماین متولد شد. پدر وی، دونالد ادوین کینگ یک دریانورد و بازرگان بود. زمانی که استفان کودک بود نام خانوادگی او را تحت عنوانPollock می شناختند، اما در بزرگسالی این نام خانوادگی به King تغییر پیدا کرد. مادر استفان، نلی روت یا به زبان محلی née Pillsbury بود.
استفان زمان کودکی خود را با اتفاقات ناگواری به یاد دارد. زیرا یادآور سختی ها و مشقت های آن دوران و فرسایش روز به روز مادرش بود. وقتی او دو ساله بود، پدرش خانواده را ترک کرد. اتفاق هایی که از آن شب به بعد در زندگی استیون افتاد، باعث شد تا از پسربچه پرحرف و شیطان یک خانواده خوشبخت، به پسری کم حرف و خجالتی تبدیل شود. پسری که هیچ وقت نفهمید پدرش با قصد قبلی و به بهانه سیگار کشیدن از خانه خارج شده یا واقعا بلایی سرش آمده است و هیچ کس از سرنوشتش خبر ندارد. بعد از این اتفاق تلخ، نلی روت مجبور شد خود به تنهایی بار مسئولیت خانه و خانواده اش را به دوش بکشد. نلی روت، استفان و برادر بزرگتر استفان یعنی دیوید را به تنهایی تحت فشار مالی بزرگی کرد. بعد از مدتی این خانواده مجبور شدند به شهر های د پر ، ویسکانسین، فورت وین ، ایندیانا و استراتفورد ،کانکتیکات نقل مکان و جا به جا شوند. وقتی استفان 11 ساله بود، خانواده اش به دورهام، ماین بازگشتند، جایی که نلی روت تا زمان مرگ والدینش از آن ها مراقبت می کرد. بعد از مدتی مادر، به عنوان یک پرستار در یک مرکز مسکونی محلی برای معلولان ذهنی، مشغول به کار شد. کینگ، متدیست بزرگ شد. اما اعتقاد خود را به دین در دوران دبیرستان از دست داد. او دیگر مذهبی نبود اما تصمیم گرفت که همچنان به وجود خداوند یگانه ایمان داشته باشد.
ظاهرا در زمان کودکی استفان شاهد عینی کشته شدن یکی از دوستان خود توسط برخورد با قطار بود. هرچند که وی هیچ خاطره ای از این واقعه ندارد اما به گفته ی خانواده ی او، استفان برای بازی با آن پسر بچه از خانه خارج شد و زمانی که به خانه بازگشت، نمی توانست هیچ حرفی بزند و چهره ای بهت زده و شوکه شده داشت. بعدا خانواده ی وی فهمیدند که دوست او در یک حادثه قطار کشته شده است. برخی از مفسران اظهار داشته اند که این رویداد اثر روانشناختی بر استفان داشته و دلیل فضای وحشت زا و سیاه نوشته های او نیز همین است. هرچند که خود وی در خاطرات خود چیزی از این واقعه ذکر نکرده است.
وقتی اسیتون به همراه برادر بزرگ ترش، دیوید، تصمیم گرفتند یک روزنامه محلی منتشرکنند. تقسیم کار هم به این صورت بود که استیون مطالب همه روزنامه را می نوشت و دیوید هم کار چاپ و تکثیر روزنامه را انجام می داد. دیوید یک دستگاه چاپ خریده بود. از اسباب بازی جدیدش لذت می برد و استیون هم سرگرم سر هم کردن جملاتی شده بود که جرقه نویسنده شدن را در ذهنش زد. آن ها روزنامه شان را پنج سنت می فروختند و هر صبح دم در خانه های اهالی محل می گذاشتند. روزنامه جمع و جور آن ها کم کم این قدر طرفدار پیدا کرد که همه محل اخبار را از آن ها پیگیری می کردند. اوایل دهه 60 (1340)، استیون به دبیرستان می رفت؛ جایی که به قول خودش کسالت آورترین دوره زندگی اش بوده است. اما استیون برای رهایی از این کسالت دست به دامن بهترین دوستش «چلسی» شد و به کمک او، اولین مجموعه داستان کوتاهش را چاپ کرد. در همان سال ها، برای اولین بار داستان کوتاهی به نام «من یک نوجوان قبردزد بودم» در یک مجله چاپ شد. استیون جزء معدود همکلاسی های خوشبختش بود که کمک هزینه دانشجویی دریافت کرد و به دانشگاه شهر محل اقامت شان، «مین» رفت. کمک هزینه ای که استیون تقریبا آن را بر باد داد و در رشته نه چندان هیجان انگیزی به نام «علوم زبان» لیسانس گرفت. استیون بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، مانند بیشتر هم کلاسی هایش، معلم یکی از مدرسه های شهرش شد. او در تمام این سال ها با وجود این ناشرها چند بار داستان هایش را برگردانده بودند، اما بی خیال نوشتن رمان هایش نشده بود. تا این که بالاخره سرنوشت روی خوشش را به استیون نشان داد و انتشاراتی رمان «کری» (Carrie) را برای چاپ پذیرفت. اتفاقی که زندگی استیون را از این رو به آن رو کرد. چند ماه بعد ناشر حقوق کتاب را به قیمت چهارصد هزار دلار به کتابخانه سراسری آمریکا فروخت، نیمی از این پول به استیون رسید و او هم از خدا خواسته معلمی و مدرسه را رها کرد. سه سال بعد از چاپ کری، «برایان دی پالما» به سراغ استیون آمد و پیشنهاد اقتباس از داستانش را مطرح کرد. استیون پذیرفت، دی پالما فیلمی به همین نام ساخت، نامزد دو جایزه اسکار شد و منتقدان از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم های ژانر وحشت یاد کردند.
رمان های موفقی از این نویسنده وجود دارد که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. رمان های کینگ چنان با گرمی از سوی خوانندگان او روبه رو شد که دیری نپایید به سینما نیز راه یافت. کارگردانان بزرگ از روی بیشتر نوشته های او برداشت های سینمایی نیز کرده اند. فهرست برخی از این فیلم ها که با بازی درخشان بازیگران نامدار بر پرده رفته، از این قرار است:
لینک کوتاه
http://ketabch.in/a/4715
