دانلود کتاب مجمع مردگان

معرفی کتاب

"مجمع مردگان" / سه گانه شهر 1
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Procession of the dead) اثری از دارن شان (Darren Shan) می باشد با ترجمه ای از سامان کتال، توسط انتشارات طلوع ققنوس منتشر شده است.
این کتاب یک داستان کاملا فانتزی تخیلی و ترسناک است که طرفداران داستان های فانتزی را کاملا راضی می کند. در ابتدای داستان میخوانید که اگر کاردینال  بازویش را نیشگون می‌گرفت، دیوارهای شهر کبود می‌شدند. شهر و کاردینال، مثل دوقلو‌های به هم چسبیده‌ای بودند که توسط روحی خبیث به یک‌دیگر پیوند خورده بودند...
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" پرونده‌ها را به دفترم برگرداندم. سونیا آنجا بود و عبوسانه به من خیره شده بود، اما وقتی برگه‌های امضاء شده را دید، گل از گلش شکفت. او نیز خیلی وقت بود که سعی داشت رید را به دام بیاندازد. درحالیکه سعی می‌کرد بین دره‌ی عمیقی که بین‌مان ایجاد شده بود پل بزند، پرسید که چطور موفق به این کار شدم. من در جوابش فقط خرخر کردم. او به من کلک زده و دروغ گفته بود. فعلاً آماده نبودم تا او را ببخشم یا آن موضوع را فراموش کنم. فرم‌ها را به او دادم تا تکمیل‌شان کند، عذرخواهی مختصری کردم و آنجا را ترک کردم.
قبل از اینکه به اسکای‌لایت برگردم، چندساعتی در خیابان‌های شهر قدم زدم. واقعاً می‌توانستم به کاردینال خیانت کنم؟ سؤال غیرقابل تعمقی بود. او به من جا و مکان داد. مرا زیر بال و پرش گرفت و شغل فوق‌العاده‌ای به من داد. به فورد تاسو و سونیا گفت به من آموزش بدهند. حالا قرار بود به خاطر یک دزد گربه‌صفت که مرا در راه‌پله اغفال کرد، او را دور بزنم؟ دیوانگی بود.
باید او را به کاردینال تحویل می‌دادم. تا جایی که متوجه شدم، او درختی بود که کاردینال برای سنجش میزان وفاداری‌ام سر راهم رویانده بود. اگر اینطور نبود و اِما سیتوا راست می‌گفت، پس لو دادنش خیلی واجب‌تر بود. باید به خانه می‌رفتم، دوش می‌گرفتم و سپس تلفن را برمی‌داشتم و قضیه‌ی اِما سیتوا و تهدیدی که از جانب وی شده بود را به کاردینال اعلام می‌کردم. احساسات و هیجاناتی هم که شاید بتوان واژه‌ی عشق را به آن اطلاق کرد  که در واقع شهوتی بیش نبودند  بروند به جهنم.
وقتی موبایلم زنگ خورد، شک کردم که فکرم را عملی کنم. پشت خط، یکی از منشی‌های کاردینال بود. کاردینال می‌خواست هرچه زودتر مرا ببیند. او موفقیتم در معامله‌ی با کافران را شنیده بود و می‌خواست شخصاً به من تبریک بگوید. عامل سرنوشت‌ساز همین بود. بروم و قضیه را رو در رو با او درمیان بگذارم و قائله‌ی اِما سیتوا را ختم کنم. آدریان هم برود به جهنم. من باید بیش از بقیه نگران خودم می‌بودم."