دانلود کتاب 40 رزمنده
نویسنده: مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
نویسنده: مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
نام کتاب : 40 رزمنده
نویسنده : مجید مظهرصفاری
ناشر : صریر
تعداد صفحات : 222 صفحه
شابک : 978-600-331-615-7
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , جنگ تحمیلی و دفاع مقدس
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 9500 تومان
"40 رزمنده" / به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
کتاب حاضر اثری از مجید مظهر صفاری می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.
کتابهایی که در مورد خاطرات دفاع مقدس نوشته و یا فیلمهایی که در این خصوص ساخته میشوند، فراتر از یک اثر هنری و یا ادبی صرف هستند و این آثار در واقع تزریق سیمان به پایههای انقلاب و هویت ملی و پیشرفت کشور است تا این پایهها مستحکمتر و ماندگارتر شوند. کتاب حاضر، پنجمین کتاب از مجموعهی تلاشهای دانشجویانِ کلاس درس دفاع مقدسِ مولف در دانشگاهها و مراکز آموزشعالی ارومیه است که در یک کارعملی به سراغ رزمندگان هشت سال دفاع مقدس رفتهاند و خاطرات ماندگار آنها را ضبط نموده و تحویل دادهاند. این جلد به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران پساز بررسی و ویراش لازم تقدیم میشود.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"هنوز عراقیها در شهرک ولیعصر خرمشهر مستقربودند. آنجا کانالهایی بود و عراقیها وارد این کانالها شدهبودند، تا بتوانند فرار کنند ولی از یک قسمت که تیراندازی میکردیم، آنها از سمت دیگر، با گِل ولای بیرون میآمدند. دو سر کانال در اختیار ما و محاصره در همهجا کامل بود. آنها راهی جز تسلیم نداشتند. کمی بعد دسته دسته در گروههای بیست، سینفری آمدند و تسلیم شدند و ما آنها را به سمت عقب خط انتقال دادیم.
از آن منطقه دور شدیم، وقتی از کنار دیوارهای خرمشهر رد شدیم، یکی از دوستانم به نام هاشم جعفری، در اثر برخورد ترکش خمپاره شهید شدند. بچههای تعاون و تخلیه شهدا از راه رسیدند و پیکر شهید را با خود بردند. ما به پیشروی خود ادامه دادیم به جائی رسیدیم که هنوز درگیری سختی وحود داشت. عراقیها به شدت مقابله میکردند و استقامت میکردند که شهر را از دست ندهند. در همین زمان گلولهی توپی در دومتری ما که حدود هشتنفر بودیم منفجر شد. عین حرکت آهستهی فیلم فوتبال ما بالا و پائین میرفتیم... وقتی بلند شدم دیدم به شدت مجروح شدم، جای سالمی در بدنم نبود. از دست، شکم وکمرم، یازده ترکش خوردهبودم. و چندتا از دوستانم شهید شدند. ما خیلی به عراقیها نزدیک بودیم. شرایط انتقال به پشت خط فراهم نبود.
خیلی خون از بدنم رفته بود، به شدت تشنه بودم و تقاضای آب میکردم. یاد قمقمهام افتادم، دست بردم تا قمقمهام را بردارم، دیدم از شدت جراحت شکم و کمرم سوراخ شده و قمقمه به داخل شکمم رفتهاست. هرچه قدر تلاش کردم خودمو بندازم تو سنگر، تا کمی در امان باشم، نتوانستم. چون از هر طرف هی گلوله توپ و موشک میزدند و من نمیتوانستم بلند شوم. پساز مدتی چندتا از امدادگرها با یک ماشین ژیان رسیدند که به عنوان آمبولانس استفاده میشد. مجروحها و شهدا را جمع کردند وگذاشتند توی ماشین و با هر مشقتی بود ما را به منطقه امنی رساندند. در راه هی از این طرف و آن طرف جاده گلوله توپ و خمپاره به زمین میخورد و این کار را سخت میکرد. من به خاطر جراحاتم سهماه در بیمارستانهای اهواز و تهران(بیمارستان فیروزآباد)بستری بودم. کمی بهبودی پیدا کردم و بعداز ترخیص از بیمارستان، چون هم موج انفجار مرا گرفته بود و هم ترکشهای متعددی در بدنم بود، فرماندهان نمیخواستند مجدداً به جبهه اعزام شوم. ولی بهخاطر عشق و علاقهای که به انقلاب، شهادت و نظام مقدسجمهوری اسلامی داشتم هیچ وقت نخواستم دردم را معلوم کنم. جراحت کمر و استخوانهایم تازه بهبود پیداکردهبود. خیلینمیتوانستم روی پاهام بایستم، ولی بااین حال میترسیدم اظهار ضعف کنم، چون ممکن بود نگذارند دوباره به جبهه بروم. بعداز آن، در چند عملیات دیگر شرکت کردم. جانبازی برای من مانع اعزام به جبهه نبود. دوباره در چند عملیات دیگر شرکت کردم و در آن عملیاتها بازهم مجروح شدم(صادقی، پاییز95)."
مقدمه
ستون پنجم
ناخودآگاه
حنابندان
ناهار مفصل
جنگ برای اسلام
ترس از قتل عام
رمز یاحسین(ع)
مار
ب ب
گور دسته جمعی
کجا میری؟
گل به خودی
یه مشت کشمش
فشنگ گذار
خمپاره
نبرد هور
تا ابد
انبردست
در اتوبوس
قمقمه در شکم
پل
ماؤوت
محاصره
چش م کاظم
صلیب سرخ
عملیات والفجر 4
برفپاککن
کلاشین
خَلَف صالح
جوانمردی
تیغ مشترک
کمین بیحاصل
خو د خودشی
اسب سوار
اعزام دوباره به جبهه
کوهدشت
هموتوراکس
عملیات پزشکی
دنبال سنگر
آزار و اذیت
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد