×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتابهای حامد اسماعیلیون

کتابهای الکترونیک، زندگی نامه و آلبوم تصاویر حامد اسماعیلیون

حامد اسماعیلیون

زادگاه : کرمانشاه

تاریخ تولد : ۲۱ اسفند سال ۱۳۵۵

محل زندگی : کانادا

پیشه : دندانپزشک و نویسنده

بیشتر...

تعداد فرزندان : 1

معروفترین اثر : آویشن قشنگ نیست

آثار

زندگینامه

چکیده

حامد اسماعیلیون، پزشک و نویسنده ی ایرانی است. او در 21 اسفند 1355 در کرمانشاه متولد شد. اسماعیلیون از جمله داستان نویسان سبک نو در ادبیات فارسی ایران به شمار می رود. معروفترین اثر این نویسنده «آویشن قشنگ نیست» برنده ی جایزه ی هوشنگ گلشیری شد. او همچنین علاوه بر حرفه ی نویسندگی ویراستاری کتاب علمی کنگره ی سالانه ی بین المللی دندان پزشکی را در ایران را هم بر عهده داشته است. همسر او پریسا اقبالیان یکی از دندان پزشکان ماهر و حاصل ازدواج آن ها دختری به نام ریرا بود که در سال 1398 در حادثه ی سقوط هواپیمای 752 اکراین درگذشتند. اسماعیلیون سخنگوی بازماندگان پرواز 752 است.

حامد اسماعیلیون

شرح حال کاملی بر زندگانی حامد اسماعیلیون

حامد اسماعیلیون در ۲۱ اسفند سال ۱۳۵۵ در کرمانشاه به دنیا آمد. دوره ی کودکی و نوجوانی او در کرمانشاه گذشت و در سال ۱۳۷۴ با قبولی در رشته ی دندانپزشکی در کنکور سراسری به تبریز برای تحصیل در این رشته رفت. اسماعیلیون تا سال ۱۳۷۴ مشغول به تحصیل رشته ی دندانپزشکی در تبریز بود. سپس مدتی به همراه همسرش در شمال و بعد از آن به مدت هفت سال در تهران زندگی کرد. او در سال ۱۳۸۹ با خانواده خود به کانادا مهاجرت کرد و هم اکنون در کانادا زندگی می کند. او صاحب یک دختر بود که به همراه همسرش که در سانحه سقوط هواپیمای اوکراین در ۱۸ دی ۱۳۹۸ که عازم کیف اوکراین بود، با اشتباه پدافند هوایی سپاه جمهوری اسلامی ایران کشته شد. او کار نوشتن را بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه آغاز کرد و همچنین مدتی به عنوان وبلاگ نویس فعالیت داشت و نوشته های او در مورد پزشکی و دندانپزشکی در برخی وبلاگ ها منتشر می شود. علاوه بر این او با نشریات انجمن پزشکی ایران، سلامت، فرهیختگان، همشهری و ادبیات و سینما نیز همکاری داشته است.

 

همسر حامد اسماعیلیون

پریسا اقبالیان فرزند اول خانواده ای مازندرانی است. او در 6 تیرماه 1356 در شهر ساری به دنیا آمد. او در مدرسه دانش آموز ممتازی بود و به اتفاق تمام دوستان نزدیکش موفق شد به دانشگاه راه پیدا کند. او در سال 1374 با رتبه ی سیصد در رشته ی دنداپزشکی تبریز پذیرفته شد. در دانشگاه هم در تمام طول ترم درس نمی خواند؛ اما همیشه شاگرد ممتازی بود. در نهم آذرماه سال 1378 حامد اسماعیلیون و پریسا اقبالیون با هم آشنا شدند و یک سال بعد یعنی در 15 دی ماه 1379 با یکدیگر ازدواج کردند. مدتی در شهر بندرگز زندگی کردند و بعد از مدتی به تهران مهاجرت کردند. پریسا در شمال غرب تهران کار پیدا کرد. سپس تصمیم به مهاجرت گرفتند و هر دو شروع به خواندن زمان انگلیسی کردند و در این مدت هفت سال به تمام ایران و اروپا سفر کردند. زمانی که به کانادا رسیدند، ریرا شش ماهه بود.

بعد از یک و سال نیم پروانه ی کا در کانادا را دریافت کردند و پریسا نمره ی سوم کشور را در آن سال کسب کرد و در اولین مصاحبه ی کاری پذیرفته شد. او به ایالت ها و شهرهای مختلف کانادا و آمریکا برای گذراندن دوره ی پزشکی سفر کرد. در وقت آزاد درس می خواند و اخبار روز دنیا را دنبال می کرد. مدافع حقوق زنان و کودکان بود و از صریح گفتن نظرش نمی ترسید. او و دخترش ریرا برای عروسی خواهر پریسا به ایران برگشتند و در هنگام برگشت با سقوط هواپیمای 752 اکراین فوت کردند. حامد اسماعیلیون آن ها را در کانادا به خاک سپرد.

 

حامد اسماعیلیون از زبان خودش

حامد اسماعیلیون با انتشار رمان های «دکتر داتیس» و «گاماسیاب ماهی ندارد» شهرت یافت. او دندانپزشکی است که به نویسندگی علاقه دارد؛ به گفته ی خودش زمانی که در ایران بود بیشتر به نوشتن می پرداخت؛ اما زمانی که به کانادا مهاجرت کرد دندانپزشکی در اولویت اول اسماعیلیون قرار گرفت؛ اما همچنان زمانی را برای نوشتن در نظر می گیرد.

او در شهرهای مختلف ایران مانند؛ کرمانشاه، تبریز، شمال ایران و تهران زندگی کرده است؛ اما دو شهر دوست داشتنی و فراموش نشدنی برای او کرمانشاه و تبریز است. اسماعیلیون در کرمانشاه متولد و پرورش یافت و تا سن 18 سالگی در این شهر زندگی کرد و دوستان و خاطرات زیادی از این شهر برای او به یادگار مانده است. تبریز شهری است که او با عشق زندگی اش آشنا شد. او یکی از بهترین سال ها در زندگی اش را سال 1379 عنوان می کند، زمانیکه بیست و سه سال سن داشت، عاشق بود و در آستانه ی فارغ التحصیلی و شروع فصل تازه ای از زندگی اش بود.

حامد اسماعیلیون

او در مورد الهام بخش ترین شهر یا موقعیت جغرافیایی برای خلق داستانش می گوید که مکان مهم نیست: «هر جا زندگی کنم کلنگ داستان ناخودآگاه به زمین می خورد.» اسماعیلیون اولین کتاب خود را در کرمانشاه نوشت. دومین کتابش را با الهام از مازندران، اراک و تهران نوشت. سومین کتابش، گاماسیاب ماهی ندارد، دوباره حال و هوای شهر کرمانشاه را با خود دارد که با فضاسازی از شهرهای مازندران، اراک و تهران ادغام شده است. کتاب دکتر داتیس در جنوب تهران می گذرد. زمانی که به تورنتو مهاجرت می کند، حال و هوای تهران و تورنتو با هم در کتاب های بعدی اش نمود پیدا می کند. اسماعیلیون توانایی این را دارد که به هر کجا که می رود، زبان، حال و هوا، لهجه و فضای آنجا را مال خود کند و در آثارش به کار بگیرد. او دوست دارد که زبان ها و رسوم مختلف را یاد بگیرد و خود را محدود به یک نقطه ی جغرافیایی نمی کند. اسماعیلیون همچنین به آذربایجان به خاطر موقعیت اساسی اش در تاریخ بسیار علاقه مند است و دوست دارد رمانی درباره ی تاریخ آذربایجان بنویسد. او اغلب سعی می کند، وقوع داستان را براساس موقعیت تاریخی آن ها انتخاب کند و به خاطر زندگی در شهرهای مختلف این امکان به او داده شده است که از موقعیت های جغرافیایی متعدد در آثارش استفاده کند.

اسماعیلیون قهرمان کودکی خود را مانند اغلب کودکان پدرش عنوان می کند. زمامی که بزرگتر شد، قهرمان های مختلفی وارد زندگی اش شدند. به عنوان مثال زمانی شیفته ی ژول ورن بوده است. سپس با باب شدن مجله ی فیلم به آدم های این مجله علاقه مند شد، کسانی مانند خسرو شکیبایی، داریوش مهرجویی و شاملو و صادق هدایت در ادبیات. او هیچ وقت به شخصیت های سیاسی گرایش نداشت و همیشه به نویسنده ها و هنرمندان علاقه مند بود. او که اکنون 44 سال سن دارد گمان می کند که بسیار به پدرش شبیه شده است. مدل راه رفتن پدرش، طوری که دست به نرده های دیوار می کشد، وقتی که در حال فکر کردن دست به پیشانی خود می کشد و حتی طرز آه کشیدنش به پدرش شبیه است. او معتقد است که: «پس احتمالا در آغاز میانسالی بیشترین شباهت را به قهرمان کودکی خودم پیدا کرده ام.»

اولین کتاب جدی که اسماعیلیون در زندگی خوانده در شانزده یا هفده سالگی بود. رمان ژان کریستوف. این کتاب بسیار طولانی است و او آن را لای کتاب های درسی اش جا می داد تا مادرش گمان کند در حال درس خواندن فیزیک و شیمی است. به همین ترتیب هشت جلد از این کتاب را تمام کرد: «و الان تمام دخترانی را که ژان کریستف دوست می داشت به یاد می آورم.» پدر اسماعیلیون نیز فردی کتابخوان بود و اکثر کتاب های مطرح را در کتابخانه اش داشت. اسماعیلیون از صادق چوبک به عنوان اولین نویسنده ای یاد می کند که توانست او را کشف کند؛ به خصوص کتاب تنگسیر صادق چوبک را بسیار دوست می داشت و آن را بارها مطالعه کرد.

 

حامد اسماعیلیون


اسماعیلیون عنوان می کند که شخصیتی که بیشتر از همه دوست دارد تا زندگینامه ی او را بنویسد صدام حسین است. او در داستان هایش بسیار به آدم هایی پرداخته است که دنیای سیاست آن ها را به کلی تغییر داده و به آدم دیگری تبدیل کرده است. او معتقد است که قربانیان دنیای سیاست دو گروه هستند: زندانیان و دیکتاتورها. صدام حسین هم خود یک قربانی است و نمونه ی خوبی برای قصه گویی است. او علاقه مند است که روزی به بغداد سفر کند و از نزدیک درباره ی زندگی صدام حسین تحقیق کند. همچنین با نگاه وسیع تر کسانی مانند ماریو بارگاس یوسا که نویسنده ای اهل کشور پرو است؛ اما از شهرها و کشورهای مختلف دنیا نوشته است.

اسماعیلیون معتقد است که نوشتن از خواندن، خلاقیت و تجربیات شخصی حاصل می شود. او درباره ی خلق قصه در کشوری مانند ایران می گوید:

«در سرزمینی که ما به دنیا آمده ایم قصه چون ریگ روی زمین ریخته است کافی ست آهسته خم شوید و آن را از زمین بردارید، فوتش کنید تا زوایای پنهانش برود و بعد اصل ماجرا را روی کاغذ بیاورید. در صفحات روزنامه، در لابه لای وب سایت ها حتی وقتی دارید از پنجره بیرون را تماشا می کنید قصه ها با شما هستند.»

او در زمان نوشتن داستان تمام تمرکز خود را بر روی شکل گیری داستان و نوشتن آن می گذارد؛ اما در هنگامی که به عنوان دندان پزشک مشغول به کار است، ممکن است از خلال صحبت هایی که با دستیارش می کند، به صورت ناخودآگاه قصه خلق شود. خیلی از این قصه های اتفاقی را در فیس بوک و شبکه های اجتماعی خود منتشر می کند.

او برخلاف نویسندگی که برای آن برنده ی جوایزی شده است، در حوزه ی دندانپزشکی موفق به دریافت جایزه نشده است و اصولا معتقد است که دیگران زیاد مرسوم نیست که از دندا پزشکان تقدیر شود. بیشتر مراجعان او در کانادا برای درمان از میان کشاورزان هستند.

برنامه ی هفتگی او به این ترتیب است که معمولا پنج روز در هفته حداقل روزی هشت ساعت به دندان پزشکی اشتغال دارد و اغلب روزهای تعطیل را به نوشتن رمان می پردازد. البته نوشتن خاطرات و نوشته های کوتاه را هر روز با هر ابزاری مانند؛ لپ تاپ، آیپد و ... انجام می دهد. او سعی می کند که از وقت آزاد خود برای نوشتن استفاده کند و در موقع رانندگی هم داستان گوش می دهد. روزنامه های ایرانی و کانادایی می خواند و هر وقتی که فرصت کند به مطالعه ی کتاب های ناتمام خود می پردازد. او همواره و در هر جا به دنبال متریال ازم برای نوشتن می گردد و با چشمانی تیزبین به وقایع دور و بر خود نگاه می کند. او بهترین زمان برای نوشتن را صبح، بعد از خوردن صبحانه و خواندن روزنامه عنوان می کند؛ مانند یک کارمند که به سر کار می رود.

اسماعیلیون فردی انتقادپذیر است و معتقد است که همین که فردی حوصله کند و کتاب یک نویسنده را بخواند باید از او به گرمی تشکر کرد. او در یکی دو مقطع از زندگی از نوشتن کتاب گاماسیاب ماهی ندارد و انتشار آن پشیمان شده است؛ اما بعد این موضوع را فراموش کرده است. برای اسماعیلیون بسیار پیش آمده است که که نوشتن را کنار بگذارد؛ اما دوباره عشق و علاقه به نوشتن او را به سمت کیبورد و نوشتن می کشاند.

اسماعیلیون نوشتن را کار سختی می داند البته با هم طراز با کارگری در معدن یا خبرنگار جنگی و یا بیماری که درد می کشد و از تو کمک می خواهد، نیست. او اغلب برای اغلب داستان هایش ابتدا تحقیق می کند و سخت ترین مرحله ی نوشتن را نیز همین مرحله عنوان می کند؛ به عنوان مثال برای خلق یکی از شخصیت های رمان آخرش دنبال کتابی می گشت که آن را هیچ کجا پیدا نکرد تا اینکه با جست وجوی فراوان در فرانسه کتاب پیدا شد. او به کتاب بیشتر از اینترنت اعتماد دارد و جست وجوی خود را در میان کتاب ها انجام می دهد؛ اما کاهی وقت ها محتویات کتاب ها هم زیاد و حوصله سربر هستند؛ اما برای بهتر شدن کار این تحقیقات از نظر او ضروری است. او در این باره خاطره ای تعریف می کند:

«اخیرا به بخشی از روزنامه های دهه هشتاد احتیاج داشتم که دوستی برایم فرستاد و مأمور گمرک فرودگاه امام گفته بود کدام احمقی روزنامه باطله می خواهد؟ هنوز آن ماجرا برای من و رفیقم خنده دار است. اگر بگویم چقدر پول برای آن کارتن روزنامه باطله پیاده شدیم خنده دار تر هم می شود؛ اما بسیار اطلاعات با ارزشی برای داستان بود و از آن حسابی بهره بردم.»
به نظر او مسئله کتاب خواندن امری نیست که با اختصاص دادن روز و هفته به آن حل شود؛ بلکه رفتاری است که باید از پدر و مادر به فرزند به ارث برسد. او معتقد است که برای جامعه ی امروز ایران خواندن کتاب از نان شب واجب تر است.

سه کتابی که او به علاقه مندان کتاب معرفی می کند عبارتند از؛ خانه ادریسی ها نوشته غزاله علیزاده، سنگر و قمقمه های خالی بهرام صادقی و روزها در راه شاهرخ مسکوب.


 

حامد اسماعیلیون

 

درباره ی کتاب دکتر داتیس

رمان دکتر داتیس در صد و نود و هفت صفحه نوشته شده است. این رمان ماجراهایی که در یک در یک مطب دندان پزشکی می گذرد را روایت می کند. راوی این داستان دندان پزشکی به نام داتیس است. خواننده در پس زمینه ی کتاب اطلاعاتی درباره ی خود دکتر داتیس و زندگی شخصی او دریافت می کند. این دکتر دارای شخصیتی منحصر به فرد است. مطالعه می کند که البته حوزه ی مطالعه ی او بیشتر در زمینه ی تخصصی دندان پزشکی است. او همچنین بر روی اشیا و حیوانات اسم می گذارد. نویسنده در قسمت هایی از کتاب به توصیف فضاهای شهری می پردازد. خرده داستان ها و ماجراهای پی درپی خواننده را با خود همراه می کند.

 

بخشی از کتاب دکتر داتیس

«من داتیس الماسی، دندان پزشک تازه ی ساسنگ و جناب دکتر مستوفی چپیده ایم در این ساختمان سابقا مسکونی، سابقا خیاط خانه و سابقا مبل سازی. داروخانه ته خیابان بهشت است و تابلو کوچکی دارد به نام داروخانه ی دکتر افراخته. دکتر محمدپور و زنش، دکتر شمسان، روبه روی داروخانه در دو مغازه ی به هم چسبیده طبابت می کنند. در خیابان های کوچک تر چه می گذرد؟ خب، معلوم نیست. یا مغازه هست و خانه های مردم یا کارگاه های کوچک مبل سازی. انگشت شست هرکس را در ساسنگ تماشا کنی کبود است. می سازند و می ریزند توی یافت آباد و گاهی دلاوران. راحتی و دفتری و شرکتی، چرمی و استیل و کلاسیک. صندلی گردان و صندلی فرودگاهی تا کاناپه ی تخت خواب شو. پایان خیابان بهشت پایان ساسنگ نیست. می رسد به باغ های اعیانی. صاحبان شان را من نمی شناسم. دیوارهای کاه گلی قطور دارند و درختانی چهل پنجاه ساله. باغ ها را نمی شود شمرد؛ و بعد از آن با فاصله ای کوتاه دودکش کوره های آجرپزی هویداست. دو طرف جاده را چال کرده اند به هوای برداشتن خاک و پختن خشت در کوره ها، مثل دو دره ی عمیق. شهرداری ناچار کنار جاده مانع زده تا اتومبیل ها شبی نصفه شبی نیفتند به آغوش گودال های بزرگ. تا چشم کار می کند خشت های کوچک آجر است و کارگرهای بچه سال. بعد از کوره ها جاده امتداد دارد رو به جنوب. شهرک کوچک تری هست آن ورتر که سبزینه دشتش می گویند. من دیگر باقی اش را نرفته ام.»

 

یک روز کاری به قلم حامد اسماعیلیون

«بیدار شدن شش صبح، حضور در مطب هفت صبح، جلسه ی صبح گاهی مرور بیماران امروز و تبادل نظر در مورد بیماران با همه ی اعضای کلینیک حدود بیست دقیقه. پذیرش بیماران از هفت و نیم تا دوازده ظهر، یک ساعت ناهار، چهار ساعت کار بعدازظهر.
علاوه بر درمان باید بعد از هر مریض جزییات همه ی کاری که انجام شده از شرح گفت و گوهای مربوط به درمان که با بیمار صورت گرفته تا نوع بی حسیِ استفاده شده و حتی برند مواد استفاده شده تایپ و ثبت شود.
در این فاصله بهداشتکار ها با تلفن به من خبر می دهند که آماده اند. به تک تک اتاق ها سرکشی می کنم عکس های گرفته شده را بررسی و خود بیمار را معاینه می کنم؛ اما بیمارانی که به بهداشتکار مراجعه می کنند چه کسانی هستند؟
اولین ویزیت دندانپزشکی هر انسان وقتی است که اولین دندان در دهان ظاهر می شود. اغلب بیمارانِ بهداشتکار ها کسانی هستند که از یک سالگی در فواصل یک ساله نُه ماهه شش ماهه یا سه ماهه بر حسب وضعیت لثه و دندان به طور مرتب مراجعه می کنند. عکس های تشخیصی اغلب سالانه گرفته می شوند و هر نوع واقعه ی غیرعادی معمولن پیش از ایجاد مشکل حل می شود. کاری که بهداشتکار انجام می دهد «کلینینگ» نام دارد یک جور جرم گیریِ ساده با دستگاه و با ابزار دستی است همراه با انجام رادیوگرافی ها و آموزش بهداشت. اقتصاد مطب های دندانپزشکی در کانادا بر دوش این حرفه است و همان طور که گفتم حلقه ی اتصال بیمار با دندانپزشک است. بدیهی است بعد از پایان کار همه مان از خسته گی وا می رویم و به خانه هامان فرار می کنیم.»
 

حامد اسماعیلیون

ویکی پدیای حامد اسماعیلیون

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86

 

آثار حامد اسماعیلیون

  • آویشن قشنگ نیست
  • قناری بازی
  • دکتر داتیس
  • گاماسیاب ماهی ندارد
  • توکای آبی

 


آثار حامد اسماعیلیون که در کتابچین موجود است

لینک کوتاه

http://ketabch.in/a/6056