دانلود کتاب داستان های پند آموز
نویسنده: عزیز میرزاقادری
ناشر : زانکو
نویسنده: عزیز میرزاقادری
ناشر : زانکو
نام کتاب : داستان های پند آموز
نویسنده : عزیز میرزاقادری
ناشر : زانکو
تعداد صفحات : 188 صفحه
شابک : 978-600-6291-39-0
تاریخ انتشار : 1391
رده بندی دیویی : 808/831
دسته بندی : داستان های کوتاه, داستان های آموزنده
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 10000 تومان
"داستان های پندآموز"
کتاب حاضر اثری از عزیز میرزاقادری می باشد که توسط انتشارات زانکو منتشر شده است.
زبان شیرین فارسی، زبانی است که میراث ادبی آن از نثر گرفته تا شعرهای زیبا و دلنشین، بسیار غنی و سرشار از نکات دینی و مذهبی، اخلاقی، عاطفی و تاریخی است. انسان از همان بدو تولد، همواره مشتاق شنیدن داستان و قصه بوده است و دیده یا شنیده ایم که مادران، ضمن تکان دادن گهواره، بالای سر فرزندانشان ترانه و شعرهای کودکانه می خواندند و کلمات و جملاتی با خود زمزمه می کردند تا بچه هایشان به خواب ناز روند. پس از سپری کردن دوران کودکی نیز، بشر در هر مرحله از زندگی خود علاقه مند به شنیدن داستان بوده و به تناسب سن از شنیدن و خواندن داستان لذت برده و همواره به خواندن آن ها رغبت نشان می دهد. در کتاب حاضر سعی شده است حکایت و داستان هایی از گذشته گلچین و نقل شود که برای خواننده تازگی داشته و جذاب بوده و هم چنین دارای نکات عاطفی و اجتماعی باشد. در ضمن تلاش شده داستان ها به زبانی ساده و روان نوشته شود تا خواندن آن برای خوانندگان محترم جالب باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"می گویند روزی بهمنیار، شاگرد بوعلی سینا به استاد خود گفت: شما از افرادی هستند که اگر ادعای پیغمبری بکنید. مردم می پذیرند و واقعا از خلوص نیت ایمان می آورند. بوعلی گفت: این حرف ها چیست؟ تو نمی فهمی!
بهمنیار گفت: نه مطلب حتما از همین قرار است. بوعلی خواست عملا به او نشان بدهد که مطلب چنین نیست. گذشت تا آنکه در یک شب زمستانی سرد که آن دو با یکدیگر در مسافرت نزدیک صبح که موذن اذان می گفت، بوعلی، بهمنیار را صدا کرد و گفت: برخیز، بهمنیار گفت: چه کار دارید؟ بوعلی گفت: خیلی تشنه ام. یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگی کنم. بهمنیار شروع کرد به استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر می دانید معده وقتی در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد می شود و ایجاد مریضی می کند. بوعلی گفت: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه ام شما برای من آب بیاورید، چکار دارید. باز شروع کرد به استدلال کردن بهانه آوردن که درست است شما استاد هستید و لکن من خیر شما را می خواهم. من اگر خیر شما را رعایت کنم، بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم. پس از آن که بوعلی سینا برای شاگردش اثبات کرد که برخاستن برای او سخت است نه این که طلب خیر برای استاد دارد گفت: من تشنه نیستم. خواستم شما را امتحان کنم. آیا یادت هست به من می گفتی: چرا ادعای پیغمبری نمی کنی؟!"
آخرین شامی که با مادرم خوردم
آرزوی فرزند و هدیه ی پدر
احترام به شایستگان
اعتقاد به خدا
امنیت در دستگاه دیوانی
امید خود زندگیست
امیدواری
انتهای راه
اولین شانس را از دست مده
ایمان به خدا
ایمان واقعی
بار سنگین نفر آخر شدن
بامبو
بهشت و جهنم
پاره آجر
پسرک واکسی
پل زندگی
پورسینا و مرد فقیر
پیشکش به شاپور ساسانی
تا زنده اند قدرشان را بدانید
تابه ی من کوچک است
تارموی ببر
ترک موقعیت
تزریق خون
تصمیمات خدا
تکرار زمانه
تنها راه نجات
تنه ی درخت
جایزه ی بزرگ
جوان خیر خواه
چرا ابن سینا ادعای پیامبری نکرد؟
چهار همسر پادشاه
حاتم طایی
حضرت موسی و مرد خارک
حکایت فیلسوفی بزرگ
حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد
خشم فرمانروای یزد
خواستگاری
دانه می کارم تاصبوری بیاموزم
درسی از ابومسلم خراسانی
درویش یک دست
دست مزد
دلیل اشک های مادر
دو خط موازی
و ادامه . . .
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
پند های خوبی را می آموزد و میتوان از آنها در زندگی برای موفق شدن استفاده کرد کتاب خیلی خوبی هست
1400-09-20
این کتاب دارای ۳۶ داستان آموزنده بود که به معنای واقعی خواننده رو به فکر وا میدارد.
1400-10-11