نام کتاب : سامانتا و گاوچران
نویسنده : لورین هیث
ناشر : اقلیم مهر
مترجم : میثم امیری
تعداد صفحات : 144 صفحه
شابک : 978-600-5027-74-7
تاریخ انتشار : 1394
رده بندی دیویی : 813/54
دسته بندی : رمان های خارجی, داستان و رمان های عاشقانه
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 12400 تومان
معرفی کتاب
"سامانتا و گاوچران"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Samantha and the Cowboy) اثری از لورین هیث (Lorraine Heath) می باشد که با ترجمه ای از میثم امیری، توسط انتشارات اقلیم مهر منتشر شده است.
خانم «هیث» از مادری انگلیسی و پدری امریکایی در انگلستان به دنیا آمد. مادرش ملکه ی زیبایی بود و پدرش در نیروی هوایی خدمت می کرد. کمی پس از تولد «هیث» خانواده اش به تگزاس امریکا کوچید و او در تگزاس بزرگ شد. خانم «لورین هیث» از دانشگاه تگزاس، در رشته ی روان شناسی فارغ التحصیل شد. سپس «لورین» به شهرهای مختلف ایالت تگزاس رفت و به نویسندگی پرداخت. موضوع نوشته های او، ماجراهای عاشقانه و گاه داستان های عاشقانه ی تاریخی است. مخاطبان او جوانان و بزرگسالان هستند. او بیش از سی داستان عاشقانه نوشته است. کتاب «سامانتا و گاوچران» در سال 2002 نوشته شد. با امید اینکه خواندن این گونه کتاب ها جوانان را با معنای عشق پاک و اصالت و ارزش آن در زندگی فردی و اجتماعی آشنا کند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"خورشید ظهر را نشان می داد، سامانتا متوجه شد گله به آرامی شروع به حرکت کرده. فکر کرد اگر امروز بتوانند پانزده مایل حرکت کنند، خوش شانس خواهند بود. تمام صبح او و مت پشت سر گله سوار اسب حرکت می کردند و مراقب آن ها بودند. گاه گاهی فقط مت به طرف گاوی که از گله جدا می افتاد می رفت. طنابش را در هوا می چرخاند و حیوان را هی می کرد تا به او بفهماند باید به گله باز گردد. مت به او یاد می داد که چگونه طناب را در دستش نگه دارد، چطور به آهستگی آن را در هوا تکان دهد تا حیوان را به طرف گله راهنمایی کند. کار، سخت نبود اما خسته کننده بود. برایش جای سوال بود که چرا آقای واگن در همان ابتدا استخدامش نکرد. سامانتا فکر می کرد که بزرگ ترین خطر دراین سفر ، فقط خواب رفتن روی اسب و افتادن از روی آن است."
فهرست مطالب
مقدمه
بخش یک: باخوشحالی و شعف سامانتا رینولد آگهی را ...می خواند
بخش دوم: سامانتا - سام، می بایست به یاد داشته باشد که اسمش اکنون سام است
بخش سوم: سامانتا جین رینولد! عقلت را از دست داده ای؟
بخش چهارم: همانطور که خورشید غروب می کرد، آسمان مملو از ....
بخش پنجم: وقتی که سامانتا متوجه حرکت گله شد، خورشید درست وسط آسمان بود.
بخش ششم: قدر شناسی آن بچه، وجدان مت را بیدار کرد. استخدام کردن آن پسر.....
بخش هفتم: سامانتا هنگامی که متوجه خون ریزی اش شد، وحشت تمام وجودش را فرا گرفت.
بخش هشتم: منصفانه نبود که مت بی بایست، مسئولیت سام را برعهده بگیرد.
بخش نهم: صدای آهنی که روی آهن کشیده می شد، سامانتا را به خود آورد.
بخش دهم: کنار آتش سامانتا لاغره و سنجاب را نظاره می کرد.
بخش یازدهم: چند روز بعد، مت زیر یک درخت درحالی که .... نشسته بود
بخش دوازدهم: علف های سبز دشت، در جلوی چشم آن ها مثل یک ... تکان می خورند.
بخش سیزدهم: مت با حالتی شوکه، درحالی که پاشنه چکمه هایش به هم می خورند، قدم می زد.
بخش چهاردهم: همانطور که خورشید غروب می کرد، مت اسبش را به سمت ... هی زد.
بخش پانزدهم: سامانتا کیسه خوابش را داخل دلیجان ملزومات گذاشت در حالی با مشکلات دست و پنجه نرم کرده بود.
بخش شانزدهم: سه روز بعد، مت هنوز به آن حادثه فکر میکرد.
بخش هفدهم: سامانتا همنطور که در آب رودخانه فرو می رفت، احساس ناخوشایندی اورا فرا گرفت.
بخش هجدهم: اولین اشعه های خورشید صبحگاهی، روی صورت سامانتا می رقصیدند
و ادامه . . .
کتاب های مرتبط
بیشترکتاب های دیگر انتشارات اقلیم مهر
بیشترنظرات کاربران
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
کوتاه ومفید وسرنوشت انسانهایی معمولی اما هیجان انگیز مثل خیلی از آثار دیگه نویسندگان خارجی
1402-11-13