×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
غصه هایت اینجاست زیر انگشتانم

دانلود کتاب غصه هایت اینجاست زیر انگشتانم

غصه هایت اینجاست زیر انگشتانم
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : غصه هایت اینجاست زیر انگشتانم

نویسنده : وجیهه تریان

ناشر : ماهابه

تعداد صفحات : 520 صفحه

شابک : 978-600-5205-53-4

تاریخ انتشار : 1397

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت پشت جلد : 68000 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 19400 تومان


معرفی کتاب

"غصه هایت اینجاست زیر انگشتانم"
کتاب حاضر اثری از وجیه تریان می باشد که توسط انتشارات ماهابه منتشر شده است.
مجموعه ی حاضر در هفت فصل نوشته شده است که شامل داستان های کوتاه فارسی می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" خسته و درمانده نشسته بود بچه‌ها امشب حسابی خسته و کلافه شده بودند. بدخواب شده و به مکافاتی دوباره خوابیده بودند. خوابش نمی‌برد اذان صبح بود. نماز خواند آن قدر خسته بود که حتی دعای بعد از نماز را هم نمی‌توانست زمزمه کند. گلویش را بغضی کمرشکن چنگ می‌زد چه دعایی داشت برای خودش. برای بچه‌ها یا برای... با تکرار نام زری ذهنش دوباره منقبض شد با افکاری مبهم و درد آلود تا ساعت احضار در پاسگاه کنار دیوار نشست و به نقطه‌ای نام معلوم خیره شد. آفتاب کمرنگ پائیزی غربت دلش را دو چندان می‌کرد. شیر مهران را داغ کرد و با احتیاط شیشه را در دهانش گذاشت. سامان هنوز خواب بود. نمی‌توانست بچه‌ها را به حال خودشان در خانه تنها بگذارد. ساعت هشت بود کم کم از صدا و دست و پا زدن مهران سامان هم بیدار شد صبحانه بچه‌ها را داده بود. مانده بود چه کند. یاد همسایه بغلی افتاد چند بار زن همسایه را دیده بود و بچه‌اش را که بارها با سامان سرگرم بازی بود. دلشوره داشت نمی‌توانست با هر دو بچه به پاسگاه برود. ناچار برخاست و سامان را بغل کرد، -آرام در زد دعا کرد هنوز خواب نباشند. چند ثانیه بعد امیر کوچولو لای در را باز کرد از دیدن سامان ذوق زده شد. سامان هم دست کمی از او  نداشت."
 

فهرست مطالب

این کتاب شامل هفت فصل می باشد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
علی رضائی

خوب

1401-02-28

برچسب ها