×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
فرخ لقا و سیمرغ

دانلود کتاب فرخ لقا و سیمرغ

فرخ لقا و سیمرغ
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : فرخ لقا و سیمرغ

نویسنده : محمد عزیزی

ناشر : روزگار

تعداد صفحات : 182 صفحه

شابک : 978-964-374-159-4

تاریخ انتشار : 1387

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 32000 تومان


معرفی کتاب

"فرخ لقا و سیمرغ"  مجموعه ای از چند داستان ، به قلم محمد عزیزی می باشد که توسط انتشارات روزگار منتشر شده و یک بار نیز تجدید چاپ داشته است .

در بخشی از کتاب که گزیده ای از داستان  فرخ لقا و سیمرغ می باشد، می خوانیم:

"اولش این جوری نبود. من توی دهات کشاورزی می کردم. چوپانی، باغبانی و بعضی وقت ها هم، تو فصل کم کاری میومدم تهران و کار می کردم. بنایی می کردم، یعنی اوستای معمار که نبودم، حمال بودم. نه خیال کنی کیسه گونی می گذاشتم پشتم و توی بازار راه می رفتم، یا توی میدون تره بار. نه! آجر بغل می کردم. اونم ده تا ده تا، گاهی وقت ها هم آجرها یک دفعه از لای دستام می ریختن پایین روی پنجه پام و پنجه پام زخم می شد، له و لورده. یک دفعه هم نزدیک بود ناخن بزرگ پای راستم قطع بشه. اونوقت ها فکر می کردم معنی زجر و شکنجه را فهمیده ام، ولی اینا اصلاً درد نبود. درد، وقتی بود که عراقی ها چهار، پنج تایی می ریختن روی سرم و هی چوب می زدند تو فرق سرم. این قدر به سر و کله ام چوب می زدند که اصلاً نمی فهمیدم در چه عالمی هستم. چوبای اول که روی گردنم پایین می اومد، درد داشت، اما کم کم دردم از بین می رفت. سرم که می شکست و خون که می اومد، کم کم درد و زجر و شکنجه را هم حس نمی کردم. باورت نمی شه آقا یدی، یک جوری می شدم...."

فهرست مطالب

اشاره ای ناگزیر
سایه ها و صداها
لحظه ی هجران
مسافر
در انبوه مه
در پس شعله ها
گردباد
کاروان سرگشته
آوازهای خاموش
بوته های تمشک
باغ سوخته
مویه
فرخ لقا و سیمرغ
آبی، آبی یک دست
 

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها