دانلود کتاب هزار و یک شب قسمت چهارم - حمال و دختران 2
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نام کتاب : هزار و یک شب قسمت چهارم - حمال و دختران 2
نویسنده : جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
تعداد صفحات : 115 صفحه
دسته بندی : رمان های ایرانی, داستان های کوتاه, داستان و رمان تخیلی, داستان های آموزنده
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 4800 تومان
"هزار و یک شب" / قصه چهارم: حمال و دختران 2
کتاب حاضر با عنوان اصلی (One Thousand and One Nights) اثری از جلال نوع پرست می باشد که بر اساس ترجمه ای ازعبداللطیف طسوجی بازنویسی شده است و توسط انتشارات سبکتو منتشر شده است.
کتاب هزار و یک شب از نسخه عربی با عنوان "الف لیله و لیله" به فارسی ترجمه شده است. این کتاب در ابتدا به زبان پارسی پهلوی با نام "هزار فسان" یا "هزار افسان" بوده است. بعد از حمله اعراب به ایران، زمانی که بغداد پایتخت فرهنگی آن زمان بود، به عربی ترجمه و نسخه اصلی از بین می رود. به عبارتی کتاب هزارویک شب در اصل یک کتاب با ریشه ایرانی بوده، ولی به دلیل ذکر شده این مهم در طول تاریخ به فراموشی سپرده شده و خیلی از تاریخ نویسان اصل این کتاب را عربی می دانند. شروع کتاب با داستان شهرزاد که برای رهایی از مرگ شروع به روایت قصه برای پادشاهی با نام شهریار می کند. شهریار به دلیل مشکلات روحی از زنان متنفر بوده و هر شب با یک زن همبستر شده و صبح آنها را می کشد.
کتاب حاضر دفتر سوم از مجموعه هفت جلدی می باشد که بخش دوم قصه حمال و دختران را روایت میکند. قصه از اینجا شروع می شود که در بازار یک حمال مامور می شود بار یک دختر زیبا را به منزل وی برساند. بعد از رسیدن به مقصد، حمال دو دختر زیباروی دیگر را نیز در خانه می بیند که تنها و بدون هیچ مردی زندگی میکنند. حمال از دختران میخواهد که شب را در آنجا بماند، دختران قبول می کنند و .....
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"شوهرم به خانه آمد. پیش من آمد وگفت: چه اتفاقی برایت افتاده؟ گفتم: بیمارم. پیش آمد و جراحت لب و دندان مرا دید، پرسید: ای لعبت خندان لب؛ لبت را چه کسی گزیده؟ گفتم: کوچه تنگ بود و اشتران بار هیزم با خود میبردند، چوبی نقاب مرا پاره کرد و لبم زخمی که میبینی برداشت. گفت: فردا به حاکم شکایت میبرم و از او میخواهم تا همهی هیزم فروشان را بکشد. گفتم: تقصیر را گردن کسی نینداز و گناه برای خود نخر؛ ماجرا از این قرار بود که من سوار خری شدم و خر رم کرد مرا به زمین زد و چوبی لبم را زخم کرد. گفت: فردا از جعفر برمکی میخواهم تا همهی صاحبان خر را بکشد. من گفتم: اتفاقی از سرم گذشته چرا تو به خاطر من به خلق خدا اینهمه کینه میورزی؟ وقتی این حرف را از من شنید به شدت عصبانی شد و گفت: آیا به تو نگفتم که:
رخ تو باغ منست و تا باغبان منی
مده به هیچکس از باغ من گلی زنهار ؟
و دوباره خواند:
بسیار توقف نکند میوهی پربار
چون عام بدانست که شیرین و رسیده است."
میکر وکتاب چیست؟
درباره کتاب
درباره نویسنده
مقدمه
فصل اول
حمّال و دختران بخش دوم
فصل دوم
حکایت گدای سوم
فصل سوم
حکایت دختر تازیانه خورده
فصل چهارم
حکایت غلام دروغگو
پیشنهاد میکروکتاب بعدی
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
داستان های خوبی داشت. سبک داستان ها قدیمی بودند و به دل خواننده مینشیند.
1400-10-20