دانلود کتاب هزار و یک شب قسمت سوم - حمال و دختران 1
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نویسنده: جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
نام کتاب : هزار و یک شب قسمت سوم - حمال و دختران 1
نویسنده : جلال نوع پرست
ناشر : سبکتو
تعداد صفحات : 116 صفحه
دسته بندی : رمان های ایرانی, داستان های کوتاه, داستان و رمان تخیلی, داستان های آموزنده
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 4800 تومان
"هزار و یک شب" / قصه سوم: حمال و دختران 1
کتاب حاضر جلد سوم از مجموعه هفت جلدی با عنوان اصلی (One Thousand and One Nights) اثری از جلال نوع پرست می باشد که بر اساس ترجمه ای ازعبداللطیف طسوجی بازنویسی شده است و توسط انتشارات سبکتو منتشر شده است.
کتاب هزار و یک شب از نسخه عربی با عنوان "الف لیله و لیله" به فارسی ترجمه شده است. این کتاب در ابتدا به زبان پارسی پهلوی بوده و بعد از حمله اعراب به ایران، زمانی که بغداد پایتخت فرهنگی آن زمان بود، به عربی ترجمه و نسخه اصلی از بین می رود. به عبارتی کتاب هزارویک شب در اصل یک کتاب با ریشه ایرانی بوده، ولی به دلیل ذکر شده این مهم در طول تاریخ به فراموشی سپرده شده و خیلی از تاریخ نویسان اصل این کتاب را عربی می دانند. شروع کتاب با داستان شهرزاد که برای رهایی از مرگ شروع به روایت قصه برای پادشاهی با نام شهریار می کند. شهریار به دلیل مشکلات روحی از زنان متنفر بوده و هر شب با یک زن همبستر شده و صبح آنها را می کشد.
کتاب حاضر دفتر سوم از مجموعه هفت جلدی می باشد که بخش اول قصه حمال و دختران را روایت میکند. حکایت این دفتر اینگونه آغاز می شود: در بازار یک حمال مامور می شود بار یک دختر زیبا را به منزل وی برساند. بعد از رسیدن به مقصد، حمال دو دختر زیباروی دیگر را نیز در خانه می بیند که تنها و بدون هیچ مردی زندگی میکنند. حمال از دختران میخواهد که شب را در آنجا بماند، دختران قبول می کنند و .....
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
" دختران بعد از شنیدن این ابیات فریاد زدند و جامه دریدند و بیهوش برزمین افتادند و در تنشان اثر ضربههای تازیانه نمایان شد. گدایان با همدیگر گفتند: کاش ما در همان خرابه خوابیده بودیم و اینجا نمیآمدیم. خلیفه گفت: مگر شما اهل این خانه نیستید؟ گفتند: با خود فکر هم نمیکردیم که به اینجا قدم بگذاریم؛ بعد به حمّال اشاره کردند و گفتند: گویا، خانه متعلق به این مرد است. حمّال گفت: به خدا سوگند من هم این خانه را به جز امشب ندیده بودم. بعد همگی باهم گفتند که: ما هفت تن مردیم و اینان سه تن زن. ما از ایشان ماجرا را جویا میشویم، اگر خودشان با رضایت پاسخ ندادند، به زور جواب را از آنها خواهیم گرفت. همگی با این رأی موافق بودند به جز جعفر برمکی وزیر که او گفت: این رأی نادرست است. ایشان را به حال خود بگذارید که ما در خانهشان مهمانیم و با آنها پیمان بستهایم که سخن نگوییم. اکنون شب رو به اتمام است و هرکس از ما باید به دنبال کار خود برود، فردا قصه را از آنها خواهیم پرسید. خلیفه سخن جعفر را نپذیرفت و گفت: من بیش از این تحملِ صبر ندارم. اکنون باید بپرسم. "
میکروکتاب چیست؟
درباره کتاب
درباره نویسنده
مقدمه
فصل اول
فصل دوم
شب دهم
فصل سوم
شب یازدهم
حکایت گدای اول
فصل چهارم
شب دوازدهم
حکایت گدای دوم
فصل پنجم
شب سیزدهم
پیشنهاد میکروکتاب بعدی
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
خوب بود سرگرم میشین
1399-11-27