×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
ویزای بهشت

دانلود کتاب ویزای بهشت

ویزای بهشت
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : ویزای بهشت

نویسنده : عباس جعفری مقدم

ناشر : صریر

تعداد صفحات : 96 صفحه

شابک : 978-600-5156-03-4

تاریخ انتشار : 1392

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 8000 تومان


معرفی کتاب

"ویزای بهشت" 

کتاب حاضر اثری از عباس جعفری مقدم می باشد که توسط انتشارات صریر منتشر شده است.

این اثر یک مجموعه ی داستانی است که شامل عنوانی چون «مرد توفان»، «تک درخت»، «ناگهان سید»، «فرجام»، «ویزای بهشت»، «سایه هما»، «موجی»، «آخرین فشنگ» و «رگبارهای پراکنده»می باشد و برگزیده جشنواره کتاب سال شهید غنی پور شده است.

 

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

"هما که نبود، حاج عباس تاب نمي‏آورد. براي چندمين بار طول اتاق را پيمود و در حالي که دستش را جلو صورت گرفته بود، داخل سرسرا شد. اولين باري که دستش را جلو صورت گرفته بود، به ياد روزهاي دبستان افتاده بود. آن وقت که در و ديوار و ميز و نيمکت مدرسه را به بازي مي‏گرفت و آقاي ناظم، دستش را به حالت سيلي بالا مي‏برد، و او هم به التماس دست راست را جلو صورت سپر مي‏کرد. اما اکنون اگر ترسي بود از در و ديوار بود.

چرخي در سرسرا زد و به اتاق بازگشت. به محض ورود به اتاق، به سمت چپ پيچيد و دستش را در اطراف تاقچه به حرکت درآورد. کف دستش با سطحي صيقلي برخورد کرد و آن را روي شيشة قاب کشيد تا گردي را که نبود، از چهرة امام پاک کند. راديو ـ ضبط را يافت و راديو را روشن کرد. کويتي‌پور مي‏خواند:

پس از تو زندگي بر من، برادر جان بود مشکل

تو بودي حاصل عمرم، چه سود از عمر بي‌حاصل؟

خدايا نيست همراهي و دارم عقده‏ها در دل

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل

کجا دانند حال ما سبک‌بالان ساحل‏ها!

راديو را خاموش کرد. هما نيامده بود. خود را زنداني‌اي احساس کرد که از نعمت زندانبان هم محروم بود. قاب ساعت مچي‌اش را باز کرد و انگشتش را روي صفحه لغزاند. عقربه‏ها 4:30 دقيقه را نشان مي‏داد.

«کاش با او رفته بودم! چقدر اصرار کرد!»

قاب ساعت مچي‌اش را بست.

«طبق معمول نيم ساعت رفت و برگشت، نيم ساعت هم زيارت. واي... چقدر دير کرده است! ولي امروز بالاخره عاشوراست. حتماً حرم شلوغ است و... اما هر چقدر هم که شلوغ باشد، اين مقدار طول نمي‏کشد. مگر هما نمي‏دانست که ساعت 4 بايد آمپول مرا تزريق کند؟!»

دلش شور افتاد. مثل هميشه که هما بيرون مي‏رفت و او دلواپس مي‏شد. حس کرد چيزي از وجودش در حال کنده شدن است. مثل اينکه کسي که با کارد، بندهاي وجودش را مي‏بريد. به‌ويژه احساس کرد جگرش در حال تکه‌تکه شدن است و خون آن روي معده‏اش جاري شده است. دستش را به طرف قفسة نوارها برد. يکي از آنها را بيرون کشيد و داخل ضبط صوت گذاشت. با فشار دکمة پخش، نواي آهنگران اتاق را پر کرد:

رفيقانم دعا کردند و رفتند

مرا زخمي رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم

دعا کردند سرگردان بمانم

«اگر با اکبر رفته بودم و در کنار درياچه ماهي از کربلاي4 جا نمانده بودم، حالا توي اين محبس انتظار زندانبان را نمي‏کشيدم.»"

فهرست مطالب

مقدمه ناشر

مرد توفان

تک درخت

ناگهان سيد

فرجام

ويزای بهشت

سايه هما 

موجی

آخرين فشنگ

رگبارهای پراکنده

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات صریر

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها