دانلود کتاب پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند
نویسنده: لوییز سپول ودا
ناشر : روزگار
نویسنده: لوییز سپول ودا
ناشر : روزگار
نام کتاب : پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند
نویسنده : لوییز سپول ودا
ناشر : روزگار
مترجم : م. فریدون
تعداد صفحات : 152 صفحه
شابک : 978-964-374-007-8
تاریخ انتشار : 1382
"پیرمردی که داستانهای عاشقانه می خواند"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (The old man who read love stories) اثری از لوییز سپول ودا (Luis Sepulveda Calfucura) می باشد که با ترجمه ای از م.فریدون، توسط انتشارات روزگار منتشر شده است.
لوئیز سپول ودا نویسنده، روزنامه نگارو فیلم نامه نویس اهل شیلی می باشد. او در سال 1975 از شیلی تبعید شد و همین امر او را به یونسکو مکانی در جنگل های آمازون سوق داد. داستان «پیرمردی که داستان های عاشقانه می خواند»، قسمتی از تجربیات نویسنده در آمازون است.
داستان این کتاب در رابطه با پیرمردی است که پس از مرگ همسرش تصمیم میگیرد که با سواد شود و از دندانپزشکی که هراز چندگاهی به روستای آنان می آید می خواهد که برای او کتاب بیاورد. دندانپزشک نیز برای او رمانی عاشقانه می آورد. در همین حین در روستا به علت حمله یک پلنگ به دو خارجی اوضاع آرام روستا بر هم می خورد و شهرداربرای جست و جوی پلنگ گروهی را جمعآوری می کند و پیرمرد نیز می خواهد به این گروه بپیوندد. این رمان در ستایش طبیعت و زندگی در کنار طبیعت نگاشته شده است و اینکه درختان و حیوانات نیز در کنار انسان ها حق زیستن دارند.
دربخشی از این کتاب می خوانیم:
"پس از پنج روز قايقراني به اِلايديليو وارد شد. آنجا تغيير كرده بود. بيست تايي از خانهها رديف هم، خياباني را در مقابل رودخانه شكل ميدادند و در انتها، ساختمان كمي بزرگتر، در نماي خود با نوشتهیي به رنگ زرد، كلمهی شهرداري را نشان ميداد.
همچنين اسكلهیي به خطر مستقيم وجود داشت كه آنتونيو خوزه بوليوار از خواندن آن پرهيز كرد و به راندن بلم، چند متري جلوتر ادامه داد تا اين كه مجبور شد از فرط خستگي مكاني براي افراشتن كلبه پيدا كند.
نخست، افراد محل گريختند مانند يك وحشي به او نگاه ميكردند، زيرا او را درون جنگل، مسلح به تفنگ دولول ميديدند. تفنگ دولول مرمينگتون به قطر چهارده سانتيمتر كه از تنها مردي كه به روش نادرست به هلاكت رسانده بود، به ارث برده بود؛ ولي به زودي ارزش همسايگي با او را كشف كردند.
كشاورزان در جنگل مانند جويندگان طلا، به طور يكسان همهگونه حماقتي را انجام ميدادند. جنگل را بيملاحظه غارت ميكردند و اين كار بعضي از حيوانات را درندهتر ميكرد.
يك بار براي به دست آوردن چند متر زمين صاف، به شكلي نامنظم درختان جنگل را بريدند، مار استخوانشكن بوآ را تنها رها كردند و او با نابودكردن يك قاطر، انتقام گرفت. و احمقانه به ساينويها در فصل جفتگيري حمله بردند که اين کار، گرازها را به طرز وحشتناكي متجاوز ميساخت. همچنين گرينگوسها و خارجيهاي تأسيسات نفتي حضور داشتند."
این کتاب فهرست ندارد.
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
من اين كتابو قبلا خوندم روند داستاني خوبي داره پيشنهاد ميكنم براي مطالعه
1397-08-06