دانلود کتاب افسانه رستم
نویسنده: حمید رضا خزاعی
ناشر : ماه جان
نویسنده: حمید رضا خزاعی
ناشر : ماه جان
نام کتاب : افسانه رستم
نویسنده : حمید رضا خزاعی
ناشر : ماه جان
تعداد صفحات : 144 صفحه
شابک : 964-8307-18-0
تاریخ انتشار : 1389
رده بندی دیویی : 8فا3/62
دسته بندی : ادبیات ایران, تاریخ کهن و باستان, رمان های ایرانی
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 27000 تومان
قیمت با 50% تخفیف: 13500 تومان
" افسانه های شاهنامه " / افسانه ی رستم
کتاب حاضر اثر حمیدرضا خزاعی از انتشارات ماه جان منتشر شده است
رستم نامآورترین چهرهی اسطورهای در شاهنامه و مهمترین چهره ی اسطورهای ادبیات فارسی است. او فرزند زال و رودابه است و نبیره گرشاسپ و از راه گرشاسپ به جمشید میرسد؛ تبار مادری او به مهراب کابلی و اژدهاک میرسد.
کودکی و نوجوانی رستم در کتاب افسانهی زال و رودابه آمده اما اوج و فرود افسانهی رستم در این مجموعه آمده است. اوج او در افسانهی هفت خوان و فرودش در تراژدی رستم و سهراب است. با طی شدن افسانهی رستم و سهراب کار رستم در شاهنامه پایان نمیپذیرد اما نقش رستم کمرنگ میشود تا برسیم بهافسانهی رستم و اسفندیار که خود مجموعهی مستقلی را طلب میکند.
در بخشی از کتاب می خوانیم :
"اینک از گفتهی باستان، افسانهای دیگر میخواهم برایتان بگویم. موبد چنین گفته است: روزی از روزها وقتی رستم از خواب بیدار شد، دلش گرفته بود و سخت اندوهگین بود. در آن حال دلش آهنگ شکار کرد. کمر را بست، ترکش را پر از تیر کرد و بر رخش سوار شد.
همهجا آمد تا بهمرز توران و نزدیک شهر سمنگان رسید. بیابانی دید پر از گورخر، شادمان با تیر و کمان و گرز و کمند، چند گورخر را شکار کرد. با خار و خاشاک و شاخههای درخت، آتشی افروخت. آتش که نیرو گرفت، درختی را از جا کند. با تنهی درخت، نره گور را بهسیخ کشید و آن را روی آتش گرفت، جوری که انگار پر مرغی را بهدست گرفته است. گورخر که بریان شد، گوشتش را خورد و استخوانش بهدور انداخت. شکم رستم که سیر شد، خواب از راه رسید. رستم خمیازهای کشید، در گوشهای دراز کشید و بهخوابی
خوش فرو رفت. رخش را رها کرده بود، تا در آن مرغزار چرا کند. رخش در حال چرا و رستم در خوابی خوش، چندتن از سواران ترک از آن دشت عبور میکردند. رد پای رخش را بر لب جویباری دیدند. رد پا را گرفتند و آمدند تا رخش را یافتند. اسپی که مثل و مانند نداشت. از هرسو بهاسب تاختند و او را دوره کردند. کمندی به سویش انداختند. رخش کمند را که دید، همچون شیر ژیان حمله کرد، دوتن از ایشان را بهزیر پا کوبید و یکی را با دندان سر از تن جدا کرد. سه تن از آن سواران کشته شدند و سر رخش جنگی بهبند نیامد. سواران از هرسو بر رخش کمند افکندند و سرانجام او را بهبند آوردند و با خود بهشهر بردند."
افسانه ی رستم و کیكاووس
افسانه ی هفت خوان
افسانه ی رستم و شاه هاماوران
افسانه ی پرواز کیكاووس
افسانه ی جنگ هفت گردان
افسانه ی رستم و سهراب
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
عالی
1400-12-22