دانلود کتاب اگر جنگی هم نباشد
نویسنده: امیررضا بیگدلی
ناشر : نوگام
نویسنده: امیررضا بیگدلی
ناشر : نوگام
نام کتاب : اگر جنگی هم نباشد
نویسنده : امیررضا بیگدلی
ناشر : نوگام
تعداد صفحات : 202 صفحه
شابک : 978-1-909641-29-7
تاریخ انتشار : 1394
"اگر جنگی هم نباشد"
کتاب حاضر اثری از امیررضا بیگدلی می باشد که توسط انتشارات نوگام منتشر شده است.
داستانهای این مجموعه نیز مانند دیگر داستانهای مولف سرشار از آرزوها و وسوسه هاست. آنها به صورت كلی تصاویری هستند آشنا برای همه ما و به صورت جزئی هر داستان با داستان دیگر متفاوت است و هر داستان آنگونه كه ماهیت آن داستان بطلبد به سرانجام رسیده است.
همچنین چهار داستان آخر این كتاب به شکل چهار نامه جداگانه است كه یك ایرانی مهاجر برای دوستش در تهران مینویسد. نامهها كه از انگلیس به تهران فرستاده میشود بیان وضعیت این تازه مهاجر است برای دوستش كه در تهران است و شیفته ترك دیار. نویسنده نامه از طرفی دوستش را از آخرین وضعیت خود آگاه می کند و از طرفی میكوشد تا راهنمای او برای مهاجرت باشد. این نامه ها همه نظر مولف درباره پدیده مهاجرت نیست. بلكه فقط چهار داستان است. چهار داستانی كه فقط بخشی از پدیده مهاجرت را نشان می دهد بدون اینكه درباره آن قضاوت كند.
فرم داستانهای این مجموعه تناسب خوبی با خود داستانها دارند. برای مثال ساختار روایی به شکل نامه میتواند یکی از بهترین ابزارها برای بازنمایی روزمرگی باشد که در داستانهای آخر به خوبی انجام شده است. یا استفاده از جملههای کوتاه و مقطع برای داستان پادگان با موضوع متناسب است. به طور کلی یکی از نقاط قوت این مجموعه فرم روایی آن به شمار میرود.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"از همان روزی كه پدرزنم مُرد سر و کله جمشیدخان پیدا شد و تا جایی كه من می دانم دیگر مادرزنم را ترک نکرد. او پسردایی مادرزنم است. در طول ده سالی كه من داماد آنها بودم سه یا چهار بار بیشتر او را ندیده بودم. اما وقتی پدرزنم مرد خیلی سریع خودش را رساند و درست از همان وقتی که پایش را به خانه گذاشت بیشتر كارها را دست گرفت؛ از چاپ آ گهی فوت گرفته تا چگونگی پذیرایی از مهمانها، چه در خانه و چه در بیرون از خانه، و همچنین سر و سامان دادن به مراسم خاک سپاری و مراسم شب سه و هفت. در همه آن ها پا پیش گذاشت و به ما کمک کرد و تا آن جا پیش رفت که نگه داشتن جنازه پدرزنم را برای همان یک شب در خانه صلاح ندانست.
پدرزنم خیلی ناگهانی مرد؛ شب یلدا که برای سی و سومین سالگرد ازدواجش با مادرزنم جشن گرفته بود شاد و شنگول دیدیمش. اما چند ساعت بعد، صبح جمعه، كه اولین روز زمستان بود، درست ساعت هشت صبح مرد."
من و دوستم با لیدا
اگر جنگی هم نباشد
آدامس
آقای ایرانی کجاست؟
می خواهد چیزی به من بگوید
همسایه واحد چهار
دست و بال مان خالی است
چهار نامه
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد