دانلود کتاب روز سوم
نویسنده: مصطفی محمدی
ناشر : فاتحان
نویسنده: مصطفی محمدی
ناشر : فاتحان
نام کتاب : روز سوم
نویسنده : مصطفی محمدی
ناشر : فاتحان
تعداد صفحات : 328 صفحه
شابک : 978-600-6033-30-3
تاریخ انتشار : 1390
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 16000 تومان
"روز سوم"
کتاب حاضر اثری از مصطفی محمدی می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
روز سوّم، روایتی است از اقامت بیستوچهارساله فرمانده عارف و دلاور گردان تخریب و یگان مهندسی ـ رزمی لشکر 10سیدالشهدا علیهالسلام تهران، در عرصه خاک: شهید حاج محمود (عبدالله) نوریان، متولد آذرماه 1340محله رستمآباد شمیران که در نبرد والفجر8 (فاو) از ناحیه سر مجروح شد و پس از سهروز بسر بردن در حالت اغماء و بیهوشی، عصر روز دوشنبه چهارم اسفندماه سال 1364 در بیمارستان اهواز به شهادت رسید. او یکی از مردان خداجوی بود. البته در این اثر، تنها صحبت از شهید نوریان در میان نیست؛ بلکه سخن برادران رزمندهای در میان است که ضمن انجام تکلیف شاق جنگ، به پرورش روح و خودسازی میپرداختند و صدالبته پیشقراولان آنان، یکی چون شهید حاجعبدالله نوریان بوده است؛ عارف و مجاهدی که گاه چنان در شناخت خویشتن و عرفان غرق میشد که گویی در معرکه و فضای جنگ نیست و گاه چنان دلیرانه و بیباک درگیر با دشمن بود که گویا به هر چیزی میاندیشد به جز مرگ! و به راستی مصداق کلام مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام که میفرماید: «لایبشرون بالاحیاء و لایعزّون عن الموتی.»
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" تانکها جلو میآمدند که من دیدم یک تانک در فاصله سی ـ چهل متری من است و دارد نزدیک و نزدیکتر میآید. هر چه داد زدم، بچهها نشنیدند. انگاری کسی توی آن گیرودار، متوجه من و تانک نشد. اگر از پهلو میآمد، بیشتر بچهها را شهید میکرد. خودم را آماده مرگ کردم: دو ـ سهتا نارنجک برداشتم و شهادتین را زیر لب خواندم و به طرف تانک خیز برداشتم. ناگهان از سمتی دیگر، متوجه شدم که تانکهای دشمن دارند فرار میکنند! باور کنید که اگر آن موقع این مزدورها را میگرفتی و ازشان میپرسیدی که برای چه دارید فرار میکنید؟ خودشان هم نمیدانستند چرا؟!"
فهرست
پیش درآمدی بر چاپی دیگر:
روز نخست؛ تشنه در گودال
همه را خواب دیدم
دوران نوجوانی
فهم و بینش
دانشگاه و جبهه
مثل یک پدر دلسوز
آقایی با لباس سفید
آن یک نفر
خبر است ان شاءالله
جابه جا کردن سنگ ها
برایم یک انگشتر عقیق زرد بخر
سه خواسته و سه قول
امروز را به خاطر بسپار
ریاضت
مرشد! روضه بخوان
شاید این بار برنگردم
آخرین دیدار
خدا می خواهد در این موقعیت حساس ما را امتحان کند
زیر پیراهن سلطان
یک رویا
عبدالله
وضو بگیرید و بیایید
کار خیر بدون ردّ
شاگردان شهادت
راضی به رضای خدا
باور کنید وقت نیست
آخرین صبحگاه و باز هم توصیه برای توجه به نماز
برادران هم محلی ام!
نقطه اتصال دو خاکریز
اطمینان و غم
وصیت نامه حاج محمود
دیگر مثل عبدالله پیدا نمی شود
فقط یک بار گفت "تو"!
حتماً میآیم
خوضا به حالت ای شهید!
از دیروز تا امروز و فردا
پاورقی ضمیمه
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد