دانلود کتاب روزگار سیاه
نویسنده: عباس خلیلی
ناشر : امید فردا
نویسنده: عباس خلیلی
ناشر : امید فردا
نام کتاب : روزگار سیاه
نویسنده : عباس خلیلی
ناشر : امید فردا
تعداد صفحات : 176 صفحه
شابک : 978-622-6258-74-6
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 62/3فا8
دسته بندی : رمان های ایرانی, داستان و رمان صوتی
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 45000 تومان
" روزگار سیاه "
اثر پیش رو به نویسندگی عباس خلیلی از انتشارات امید فردا منتشر شده است.
موضوع رمان روزگار سیاه مسئله بیچارگی و بدبختی زنان مسلمان است که از مدتها پیش در مطبوعات اسلامی مورد بحث بوده و اکنون برای نخستین بار به صورت ادبی در مطبوعات ایران مطرح می شد. روزگار سیاه خصلتا شباهت زیادی به رمان تهران مخوف نوشته ی مرتضی مشفق کاظمی دارد.
نویسنده از شیوهی داستانسرایی شرق نیز که آوردن داستان در داستان است به خوبی در این اثر استفاده کرده است. طرح موضوع و سبک بیان از رئالیسم جدی و کامل بهرهمند است و نویسنده توانسته است تهران هرزه و فاسد و منهمک در عیش و خوشی را با صحنههایی دردناک و نفرتآور نمایش بدهد. حتی ملاقات و نزاع دو طبیب قدیمی و فرنگی مآب نیز، که با لحن طنز خفیف در آغاز داستان آمده، در لفافهای از غم پیچیده شده است. نویسنده از یادآوری وضع کشوری که در آنجا زنان حامی و سرپرست ندارند و مرد برای اطفای شهوت خود از ضعف و بیچارگی زن همهگونه سوء استفاده کرده به هرگونه پستی و بیشرمی تن در میدهد، دچار وحشت و اضطراب است.
کتاب حاضر از نظر آگاهی به طرز زندگانی جامعه فوقالعاده قابل توجه است و تفضیلات مشروح و درستی که نویسنده میدهد، خواننده را با محیط خانوادههای ساقط ایرانی به خوبی آشنا میسازد.
در بخشی از کتاب می خوانیم :
" در اینجا، نه دیو و نه انسان، نه همدم و حریف و نه مونس و نه یار، خصم و خویش هم نیست. در اینجا طبیعت است و بس.
در اینجا، جز سر وجود و رمز حیاه و عنوان بقاء، غیر از وحشت بیپایان اثری نیست وگر باشد عشق و حقیقه است و دیگر هیچ
دشت و کوهسار کران تا کران دهشت و وحشت، کوه از قله تا دامان عظمت و هیبت، جلال و جمال طبیعت در بهترین مظاهر خویش تجلی کرده ولی آن جمال مقرون برعب و هول است.
در اینجا، سکوت عمیقی است که در طی آن ترنم طیور و صفیر عصفور بگوش میآید. عالم خاموش، طبیعت خاموش و مافوقالطبیعه هم خاموش، سکوت و وحدت است، وحدت است و سکوت.
درهی بیمناک و هامون هراس انگیز، کوه بلند هایل و وادی فراخ مدهش، چه بگویم چه میبینم؟ چه بنویسم چه مشاهده میکنم؟
آنچه و آنکه در نظرم هویدا بلکه در حواس پنجگانهی من محسوس و ملموس میشود، عشق و جمال است و دیگر هیچ اثری نمیبینم.
نخست نگهی بیمین و شمال افکنده ترا مشاهده نمودم ولی چون دست به سوی تو دراز کردم بدامان تو نرسید، همچو پرنده که از قطرات باران تکان میخورد، بلرزیدم و مرتعش و منتعش گردیدم چشم را مالیده باز باز نمود، نگاهی به آفاق کرده ترا ندیدم!"
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد