دانلود کتاب سلام لندن
نویسنده: شیوا شکوری
ناشر : نوگام
نویسنده: شیوا شکوری
ناشر : نوگام
"سلام لندن"
کتاب حاضر اثری از شیوا شکوری می باشد که توسط انتشارات نوگام منتشر شده است.
روایت «سلام لندن» داستان جنگیدن یک زن برای دوباره ساختن زندگی است. زندگیای که دیگران، شرایط اجتماعی و محیط به زور و با تلخی از او پس گرفتهاند و جذابیت داستان در همین ایستادگی و جنگیدن اوست.
در کنار قصه این زن، روایتهای آدمهای دیگری را نیز میخوانیم که همگی با شخصیتپردازی خیلی خوب و قصههای پرکشش و قوی نوشته شدهاند. خواننده در طی خواندن رمان دوست ندارد آن را نیمهکاره رها کند و پس از تمام شدن آن نیز اندوهگین میشود و همه اینها نشاندهنده تجربه زیستی پربار نویسنده است. نویسنده زندگی و آدمها را میشناسد، علت رنجهای آنها را میفهمد و «انسان» را درک میکند و این حسها به مخاطب هم منتقل میشود به طوری که تجربه شخصیتهای داستان و زندگی آنها را همراه با خواندنشان زندگی میکند، با لبخندشان لبخند میزند و ترس و غمشان را لمس میکند.
«سلام لندن» با دغدغههای روشنفکرانه عجیب و غریب و یا سیاسی نوشته نشده است. مساله و فکر و ذکر آدمهای قصه، خوب زندگی کردن است وبا این وصف مخاطب بر حسب الحال خود ممکن است دغدغههای شخصی خود را هم بیابد و درگیرشان شود و این از نکات مثبت داستان است که لایههای متفاوتی دارد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"«این آدم یعنی همین نادر بازجوی من بود. یک جورایی حتی کمکم هم کرد و من بیست و چهار ساعت بیشتر در بازداشتگاه نموندم یا دست کم این طوری وانمود می کرد که کمکم کرده. نمی دونم واقعا نقش اون چی بود. ولی داستان من و اون بعد از ماجرای بازداشتگاه شروع شد. »
راج با دقت گوش می دهد و چشم از چشم من برنمی دارد. «خب؟ »
«بعد از اینکه از بازداشتگاه اومدم، نادر هر دو یا سه هفته یک بار زنگی به من می زد. اوایل پشت تلفن هم بازجویی ایم می کرد ولی سر یک مسائل خیلی بی ربط. مثلا می گفت، شوهرت بعد از بازداشتگاه چیزی نگفت یا دیشب با مادرشوهرت دعوات شد؟! من اون موقع برای ورود به دانشگاه درس می خوندم. فکر می کردم درس خوندن و دانشگاه رفتن تنها راهیه که می تونم از دست شوهرم و نادر و اون موقعیتی که توش بودم خلاص بشم. اصلا هم نمی فهمیدم نادر چه طوری از همه چیز زندگی من خبر داره. اوایل فکر می کردم تلفنم کنترله. هیچ حرفی پشت تلفن نمی زدم. ارتباطم رو با همه دوست و آشناها کم کردم. ولی باز سر دو سه هفته که زنگ می زد یک چیزی می گفت که حیران می موندم. همه ش تو ترس و دلهره نگهم می داشت. بعضی اوقات فکر می کردم که توی شلنگ آب هم صد تا چشم هست که داره به من نگاه می کنه. لباس هام رو پشت پرده عوض می کردم، باورم شده بود که یک چشمی دور و اطرافم هست ولی نمی تونستم بفهمم چه طوری. یک روز همه خونه رو گشتم شاید یک دوربین مخفی پیدا کنم ولی چیزی پیدا نکردم. هنوز هم برام معماست که چه طوری از همه جزییات زندگی من خبر داشت. یک سال به همین منوال گذشت تا اینکه دو روز مانده بود اسامی پذیرفته شدگان در دانشگاه ها رو بدند نادر به من زنگ زد و گفت که رشته فلسفه در دانشگاه مشهد پذیرفته شدم. خیلی خوشحال شدم. گفتم، شما از کجا می دونین؟ هنوز که روزنامه چاپ نشده؟ گفت اسامی قبول شدگان قبل از پذیرش در دانشگاه برای بررسی سوء پیشینه سیاسی اول به مرکز گزینش فرستاده می شوند، بعدهم گفت خودش منو تایید کرده. به هر حال باورم شد. کلی هم ازش تشکر کردم. تازه فهمیدم یک جای نقشه ام درست از آب درنیومده اونم اینکه من نمی تونستم هیچ جا از دست نادر فرار کنم."
این کتاب فهرست ندارد.
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
خیلی قشنگ بود من که خیلی دوسش داشتم و چیزای زیادی یاد گرفتم مرسی
1399-01-23
کتابدوستان گرامی خواندن کتاب رمان سلام لندن را که سرکار خانم شکوری نوشته به شما پیشنهاد مینمایم
1400-10-05