کتاب فرمانتین کاستورا

"فرمانتین کاستورا" / داستان تخیلی
کتاب حاضر اثری از محمد اتحادیه می باشد که توسط انتشارات شلاک منتشر شده است.
کتاب فرمانتین کاستورا زاده ي تخیل افکار انسان امروز است که زندگی و آینده را در موج جنگی نابرابر در کل جهان هستی تجربه میکند. هیچ انسانی با چنین شرایطی با آرامش زندگی نکرده و نخواهد کرد، اما داستان، روزهاي آینده سال هاي آینده را بیانگر است که بشر به جاي آرامش و عشق، جنگ و نابودي ابدي را به کره زمین هدیه میکند و جهان را در برابر یک جنگ فرمایشی قرار داده و ادعاي نابودي آن را دارد تا حس خودخواهی و خویشتن پرستی را به کمال برساند و اما خود در معرض همان بی عدالتی نابود میگردد. آیا جهان آینده و انسان آتی بار دیگر توفیق زندگی بدون استرس از جنگ به هر طریقی را خواهد داشت؟! و آیا بشر خودکامه از نبود بلوغ خود براي بهتر زندگی کردن در آینده مستفیض خواهد شد؟!
با « فرمانتین کاستورا » این سؤال را آقاي محمد اتحادیه در رمان تخیلی تخیل و حس آینده نگري و نگرش به ابعاد فجیع جنگ در دنیاي امروز به خوبی بیان و ذوق هنري تخیلی خود را در این کتاب به نمایش گذاشته اند.

در بخشی از این کتاب  می خوانیم :
"ژنرال بونته کشور آپریول در چندین دهۀ گذشته شاهد مهاجرت بسیاري از مهاجرین خارجی بوده است. هم اکنون جمعیت کشورمان از مرز 3 میلیارد نفر فراتر رفته است اکثر افراد به تن پروري عادت کرده اند و بیشتر ربات ها در کارخانجات ما جاي انسان را پرکرده اند. ما با ازدیاد جمعیت مواجه هستیم و روزبه روز توقع این افراد از دولت بیشتر می شود. بقیه ثروتمندان بوده که متکی به ثروت خودشان می باشند میماند طبقه متخصصین کشور که به دودسته تقسیم میشوند افراد متخصص معمولی و متخصصین نخبه. متخصصان معمولی تعدادشان بسیار زیاد است و از سیستم هاي پیشرفته ما اطلاعی ندارند و نمیتوانند وظیفه مهمی را در زمین رؤیایی آینده ما به عهده بگیرند ما براي رسیدن به هدف هایمان تمامی افراد ذکرشده را نابود خواهیم ساخت. تا بتوانیم به وسیله متخصصین نخبه در آینده فرمانرواي مطلق زمین باشیم و از شر تیره هاي مختلف انسان و متخصصین معمولی آسوده خیال شویم ما در عصري زندگی میکنیم که فقط علم پیشرفته و متخصصین نخبه حرف اول را در جهان میزنند و ما فقط به چنین انسانهایی احتیاج داریم. به هرحال امیدوارم جواب سؤال شمارا به نحو احسنت داده باشم. پیشوا ظرفی را از درون کشو بیرون آورد و آن را بر روي میز قرار داد و با چشمانی چون دو گوي سرخ چنین گفت از جمله کارهایی که باقیمانده است. چشیدن خون من و سوگند وفاداري تا آخرین رمق به پیشوایتان است. بعد از ذکر این جمله پیشوا تیغ بسیار تیزي را از جیب بیرون آورد و در مقابل چشمان متعجب حاضران آن را به روي مچ دست چپش قرار داد و برشی بسیار نازك بر روي مچ دستش ایجاد کرد لحظاتی بعد ظرف روي میز حاوي مقدار کمی از خون پیشوا باشد."