دانلود کتاب لبخندهای دیجیتالی
نویسنده: حامد قدرتی
ناشر : زانکو
نویسنده: حامد قدرتی
ناشر : زانکو
نام کتاب : لبخندهای دیجیتالی
نویسنده : حامد قدرتی
ناشر : زانکو
تعداد صفحات : 64 صفحه
شابک : 978-600-91723-8-2
تاریخ انتشار : 1389
رده بندی دیویی : 008/8فا7
دسته بندی : کتابهای طنز و لطیفه
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 10000 تومان
"لبخندهای دیجیتالی" / گلچینی از زیباترین لطیفه ها و پیامک های ایرانی
کتاب حاضر اثری از حامد قدرتی احمدآباد می باشد که توسط انتشارات زانکو منتشر شده است.
خوانندگان گرامی قبل از هر چیز از شما بابت انتخاب این کتاب برای مطالعه بسیار سپاسگذاریم. امیدواریم علاوه بر اینکه بتواند باعث شکفتن لبخند بر روی لبان شما شود، مثمر ثمر هم باشد و بر تجربیات و اطلاعات شما هم بیفزاید چرا که یکی از اهداف این کتاب این بوده که پیامهای آموزنده هم برای مخاطب داشته باشد. در واقع کتاب شامل دو بخش میشود: بخش اول شامل لطیفه و طنز در موضوعات مختلف که بعضی لطیفهها فقط برای خنده و بعضی دیگر از لحاظی جنبه انتقادی دارد، قصد توهین به قشر خاصی ندارد و سعی شده هم از لطیفههای امروزی و جدید و هم از بعضی لطیفههای نسبتاً قوی قدیمی هم استفاده شود چرا که ممکن است امروزه برای ما تازگی داشته باشد و تاکنون نشنیده باشیم. و بخش دوم نیز شامل مجموعهای از سخنان و پیامهای آموزنده و شوخیهای کوتاه است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوییت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. وقتی که او نخستین بیسکوییت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوییت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشم. ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوییت برمیداشت، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوییت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوییت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پررویی میخواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، وسایلش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوییتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوییتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوییتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوییتهایش میخورد خیلی عصبانی شده بود و متأسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود . . . !"
این کتاب فهرست ندارد.
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
بعضی از طنزهای نکات جالبی داشت که حکایت زندگی روزانه است.
1400-07-08
کمی هم خندیدن برای سلامتی خوبه.
1400-08-20