دانلود کتابهای وارن بافت
کتابهای الکترونیک، زندگی نامه و آلبوم تصاویر وارن بافت
نام اصلی : وارن ادوارد بافت
زادگاه : اوماها نبراسکا
تاریخ تولد : ۳۰ اوت ۱۹۳۰
محل زندگی : امریکا
پیشه : اقتصاد دان
بیشتر...
سبک نوشتاری: انگیزشی
نام اصلی : وارن ادوارد بافت
زادگاه : اوماها نبراسکا
تاریخ تولد : ۳۰ اوت ۱۹۳۰
محل زندگی : امریکا
پیشه : اقتصاد دان
بیشتر...
سبک نوشتاری: انگیزشی
وارن بافت (warren Buffett) در 30 اوت 1930 دیده به جهان گذاشت. اهمیت او در حوزه ی اقتصاد حائز اهمیت است. دارایی او نزدیک به 82 میلیارد دلار بوده و همین امر او را در جمع پنج ثروتمند جهان قرار می دهد. شرکت برکشایر هاناوی از آن او است که به عنوان مدیر عامل و هیئت مدیره در آن فعالیت می کند. او با توجه به هوش و نبوغ بالای خود از همان ابتدای جوانی سرمایه گذاری را به طور گسترده آغاز کرد و در مدت کوتاهی با سعی و تلاش به ثروت دست زیادی یافت. او در سال 2012 به سرطان پروستات مبتلا شد؛ اما او با سرسختی این بیماری را شکست داد و اکنون در نود سالگی با قدرت به فعالیت خود ادامه می دهد.
وارن بافت در اوماها، نبراسکا آمریکا دیده به جهان گشود. پدر او هم در امر تجارت فعالیت می کرد و از ثروتمندان آمریکا بود. بافت تنها پسر خانواده و دارای دو خواهر است. او ابتدا در شهر اوماها ابتدایی خود را به پایان رسانید. پس از پیروزی پدرش در انتخابات کنگره در سال 1942 به همراه خانواده به واشنگتن دی سی مهاجرت می کنند جایی که بافت مقطع راهنمایی را در آن سپری می کند و سرانجام در سال 1947 فارغ التحصیل می شود. با وجود ثروت زیاد پدر او خود مشغول به کار می شود و از صفر شروع می کند. او تجارت خود را به صورت خانه به خانه و با فروش آدامس، نوشابه و مجلات هفتگی آغاز می کند. او تنها یازده سال سن داشت که در بورس سرمایه گذاری کرد. او بیست ساله بود که موفق شد 90 هزار دلار سرمایه کسب کند و از دانشگاه از رشته ی مدیریت فارغ التحصیل شود. سپس به تحصیل ادامه داد و مدرک کارشناسی ارشد خود در رشته ی اقتصاد را در سال 1951 دریافت کرد. او بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی با الهام از کتاب «سرمایه گذار هوشمند» سه سال به صورت مداوم اوراق بهادار بافت-فالک را فروخت و دو سال در شرکت گراهام نیومن در سمت تحلیل گر کار کرد. پس از فارغ التحصیلی او علاقه مند شد که علی رغم میل پدرش و استادش گراهام به وال استریت بپیوندد. بافت به گراهام پیشنهاد داد که به صورت رایگان و برای کسب ترجمه در شرکت او کار کند؛ اما گراهام پیشنهاد او را نپذیرفت. این امر باعث ناراحتی و سرخوردگی وارن شد. او سپس مجبور شد در شرکت سرمایه گذاری پدرش مشغول به کار شود. سال 1954 گراهام نظرش را عوض کرد و بافت در شرکت او مدتی کار کرد؛ اما بعد از مدتی شرکت تعطیل شد و وارن کسب و کار خود را شروع کرد.
سال 1956 بافت شرکت مشارکت بافت در اوماها پایه ریزی شد. او از تکنیک هایی که استادش به او آموخته بود، بهره گرفت و شرکت هایی را شناسایی کرد که بیشتر از تخمین تحلیل گران اقتصادی، ارزش داشتند و به این ترتیب تبدیل به یک میلیونر شد. شرکت برکشایر هاتاوی، یک شرکت نساجی؛ از این جمله بود. بافت تا سال 1965 کنترل کامل این شرکت را به دست گرفت.
او سپس شرکت خود را تعطیل کرد و تمام تمرکز و انرژی خود را بر روی برکشایر هاتاوی گذاشت. او تولیدات این شرکت را به صفر رساند و در مقابل دارایی های حاصل از آن را خرج خرید سهام کرد. وارن موفق شد که سرمایه گذاری هایی که به نظر بقیه شکست خورده بودند؛ به منابع پول سازی بدل کند.
در سال 2015 شرکت باتری سازی دوراسل و گروه مواد غذایی کرافت به برکشایر هاتاوی ملحق شدند. سپس این گروه مواد غذایی در رده ی سوم بزرگ ترین تولید کننده ی مواد غذایی و نوشیدنی آمریکا قرار گرفته است. او بعد از ابتلایش به سرطان نیز به امور خیریه پرداخت و مبلغ زیادی از ثروت خود را به فعالیت های بشردوستانه اختصاص داد. او نزدیک به 28 میلیارد دلار بین سال های 2006 تا 2018 به خیریه کمک کرده است. او اکنون به عنوان یکی از ثروتمندترین و بشردوست ترین افراد جهان شناخته می شود.
وارن بافت در سال 1952 با سوزان تامسون ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نام های؛ سوزان، هاروارد و پیتر است. آن ها در دهه ی 70 از هم جدا شدند؛ اما تا سال 2004، زمان مرگ سوزان با هم روابط دوستانه ای داشتند. بافت در سال 2006 با آسترید مرکس که از شرکای قدیمی او بود، ازدواج کرد.
وارن بافت معتقد است که تا زمانی که خود به حقایق پی برده است، از افکار و حرف های مخالفانش ناراحت نشده است. او تلاش می کند که از مواردی که از آن ها اطلاع ندارد؛ اجتناب کند. او همیشه سعی می کند در دایره ی محدودی که از آن اطلاع دارد حرکت کند. او از قول تام واتسون می گوید:
«من نابغه نیستم اما باهوش هستم و برای خودم حد و مرزی مشخص کرده ام که همیشه به آن پایبند هستم. من نیز به حد و مرز های خودم پایبند هستم و با این موضوع که کسی با من مخالفت کند مشکلی ندارم و تنها این موضوع است که سبب می شود که آنچه می دانم و به آن واقف هستم، رجوع کنم و باور دارم که این امر از داشتن هوش بالا یا مدرک دانشگاهی مهمتر است.»
او معتقد است که هر آدمی برای رسیدن به موفقیت احتیاج دارد که از نظر احساسی بر خود تسلط داشته باشد. به عنوان مثال او همیشه و روزی 5 تا 6 ساعت مطالعه می کند. مطالعه را از جوانی آغاز کرده؛ اما اکنون به سرعت جوانی نمی تواند مطالعه کند؛ اما هنوز مجله، روزنامه و گزارش های سالیانه ی شرکت خود را می خواند. او می گوید که از خواندن زندگی نامه ی دیگران لذت می برد. او درسی مشهور در مورد مرز امنیت را گوشزد می کند:
«شما نباید کامیونی را که ۹۹۰۰ پوند وزن دارد را از روی پلی که محدودیت وزن ۱۰ هزار پوند دارد را عبور دهید؛ زیرا شما هیچ وقت نمی توانید مطمئن باشید که اتفاقی رخ نخواهد داد. در چنین شرایطی باید پلی را در محلی دیگر پیدا کنید که محدودیت ۲۰ هزار پوندی داشته باشد. ذات نظام سرمایه داری افرادی هستند که با شما رقابت می کنند و شما را پشت سر می گذارند. این موضوع کاملا قابل درک است.»
او مثالی می زند که اگر یک فروشنده تلویزیون باشید حتما افراد بهتری از شما در این حوزه وجود دارند. به همین ترتیب اگر هر شغلی داشته باشید، افراد بهتر از شما قطعا هستند؛ بنابراین یک راه حل ارائه می دهد:
«بنابراین شرکت و سیستمی که توانایی رقابت دائمی را داشته باشد نیاز اساسی شما است و یکی از بهترین روش ها داشتن یک تولید کننده با هزینه بسیار کم است؛ اما تجارت های دیگر هم افراد با استعدادتری را استخدام می کنند.»
او برای این امر مثال قهرمان بوکس را می آورد که تا زمانی می تواند قهرمان باشد که بتواند با دیگران رقابت کند و بر آن ها پیروز شود. یا فیلمسازی موفق است که سودآور باشد. او در زمان جوانی برنامه ای برای پیشرفت نداشت و حتی از جلسات داخلی مرسوم هم اجتناب می کرد. برنامه ی او به این ترتیب است که مطالعه و تحقیق می کند، زمان متوسطی را به صحبت کردن با تلفن می پردازد و تجارت او همچنان به کارش ادامه می دهد. او تنها کاری که انجام می دهد بررسی مسائل و جوانب اقتصادی کار است. او اصلا به برنامه ریزی ساعت به ساعت اعتقاد ندارد. او خود و بیل گیتس را جز آدم های خوش شانس می داند چون کاری را که دوست داشتند؛ با روشی که دوست دارند انجام می دهند.
او سپس به مقایسه ی خود و بیل گیتس می پردازد:
«تفاوت میان دنیای کاری من و بیل گیتس سرعت انجام کارها است. با این حال هر دو از روش کار خود لذت می بریم. من فکر می کنم که ما هر دو در سرعت مخصوص انجام کارهایمان خلاقیت بیشتری داریم. چرا که با شخصیت ما و نحوه رفتار ما تطابق بهتری دارد. این امر باعث نابودی شرکت های بزرگ می شود.»
بافت به تاریخ اتفاق ها بسیار علاقه دارد و دوست دارد تا داستان شکست ها را بخواند تا کاری را که باعث شکست دیگران شده، انجام ندهد و این نکته را به شریکش هم تذکر می دهد. آن ها مطالعه می کنند که چه عواملی باعث افت آن شرکت ها شده است؛ و به این نتیجه رسیدند که:
«مهمترین عامل شکست آن ها حس موفقیت بیش از حد آنها است. شرکت ها باید همواره احساس کنند که شخصی در تعقیب آن ها است و آن ها باید از آن دوری کنند؛ به عبارت دیگر باید در تلاش و هیجان برای رسیدن و حفظ موفقیت باشند. زمانی که تجارتی خوب همانند آن چه کوکاکولا در سر دارد را پایه گذاری کرده باشید، همیشه این خطر وجود دارد که شما از شرایط احساس رضایت می کنید و متوقف می شوید؛ اما به وضوح این حس و عملکرد را در کوکاکولا نمی بینم و این عامل پیشرفت آن هاست که دقیقا به همان صورتی رقابت کنید و پیش بروید که زمانی که کمپانی کوچکی بودید این کار را می کردید. این اعتقاد و حس بی پایان نسبت به اینکه فردا روزی بسیار بهتر از امروز خواهد بود باعث پیشرفت سازمان خواهد شد.»
او عنوان می کند که در حوزه ی کاری می توانیم دست به انتخاب بزنیم. می توانیم تنبل، حرفه ای، صادق و یا اهل پس انداز باشیم. این انتخابی است که فقط ما می توانیم داشته باشیم. حالا بافت بازی را به ما یاد می دهد که برای تبدیل شدن به فردی که دوست داریم و او را تحسین می کنیم به آن نیاز داریم:
«بنویسید که به چه دلیل او را تحسین می کنید؟ و در یک سمت کاغذ دلایلتان را بنویسید؛ و سپس در مورد کسی که هیچ علاقه ای به آن ندارید فکر کنید. کسی که اصلا حاضر نبودید به جایش باشید کسی که شدیدا ناامیدتان می کند. حالا دلایل دوست نداشتن شخص مورد نظر را بنویسید و طرف دیگر کاغذ تمام دلایل عدم علاقه تان را بیاورید. حالا به این لیست هایی که نوشته اید نگاه کنید شما تمام آنچه را که در فرد مورد تحسینتان می بینید را می توانید داشته باشید. خیلی راحت می توانید راه هایی را پیدا کنید تا شما هم به این صفات برسید و عادت هایی که خیلی زود خودتان ایجاد می کنید تا به این صفات برسید و در طرف دیگر شما خصوصیاتی که دوست ندارید می بینید و می توانید آن ها را حذف کنید.»
وارن بافت یک سرمایه گذار با ارزش با روشی کم و بیش قدیمی؛ اما سرسخت است. او بر استراتژی تاکید می کند که در برابر سرمایه گذاری مدرن و با استفاده از فناوری است. سهامی که بافت در آن سرمایه گذاری می کند، ارزش گذاری کمی دارد؛ ولی ذاتا از ارزش خوبی برخوردار است. او منتظر بازار می ماند تا ارزش سهام او را درک کنند و او به سوددهی برسد. روش او ممکن است که زمان بر باشد؛ اما بازدهی خوبی دارد. این روش 22 درصد بازگشت سرمایه بین سال های 1964 تا 2005 برای شرکتش داشته است. شماری از سرمایه گذاری های موفق بافت بر روی شرکت های کوکاکولا، جیکو و ژیلت بوده است. او در چین نیز سرمایه گذاری کرد چون آینده ی خوبی در آن می دید. او در کمپانی پترو چاینا، کمپانی اصلی نفت چین بین سال های 2002 و 2003 سرمایه گذاری کرده است. زمانی که چهار سال بعد سهام خود را فروخت 3.6 میلیارد دلار برای شرکتش سودآوری کرد.
بافت مدافع سرسخت بالا بردن میزان مالیات برای ثروتمندان است. همچنین به طور خاص طرح طبقه بندی مالیاتی جدیدی را ارائه می دهد. او دو طبقه ی مالیاتی تعریف می کند؛ کسانی که بیش از 1 میلیون درآمد دارند و کسانی که بیش از 10 میلیون دلار به دست می آورند. بافت در سر مقاله ی نیویورک تایمز 2011 می نویسد:
من و دوستانم به مدت طولانی توسط یک مجلس دوستانه از میلیاردرها متنعم شده ایم. زمان آن برای دولت فرا رسیده است تا درمورد فداکاری مشترک تصمیم جدی بگیرد. در حالی که اکثر آمریکایی ها تلاش می کنند تا بتوانند از پس مخارج زندگی بر بیایند، ما ابر ثروتمندان پیگیر گرفتن تخفیفات مالیاتی فراوان برای خود هستیم.
بافت در انتخابات 2016 حمایت خود را نسبت به هیلاری کلینتون مطرح کرد. او همچنان بر ایده دریافت مالیات بیشتر از درآمد تاکید می کند.
همان طور که گفته شد؛ بافت تنها یازده سال سن داشت که سرمایه گذاری خود را آغاز کرد. او بعد از دیدن دفتر معاملات سهامی پدرش، سه سهم هر کدام به ارزش 38 دلار خرید و آن ها را به قیمت 40 دلار فروخت. او شکست سختی خورد. چون 200 دلار به ارزش هر سهم پس از فروش آن ها اضافه شد. او اولین درس در تجارت یعنی صبر در تجارت را آموخت. او از سال ها کار در تجارت درس های زیادی گرفته است که در سال 1898 آن را در قالب یک نامه به سهامداران ارائه داده است. او در این نامه درباره ی خرید و فروش اولین فروشگاه خود سخن می گوید. او فروشگاه را به همان قیمتی که خرید، فروخت و این امر را یک حماقت در معامله می داند:
«به مراتب خرید یک شرکت بسیار خوب با قیمت مناسب بهتر از خرید یک شرکت مناسب با قیمت فوق العاده است.»
بافت تاجر صرفه جویی است؛ اما به هیچ وجه خسیس نیست. او سالیان سال فعالیت های خیرخواهانه انجام داده است. به عنوان مثال؛ حمایت از جوانان در معرض خطر، آموزش بی خانمان، زندانیان و حیوانات. او این کارها به دلایل کاملا شخصی انجام می دهد.
او در سال 2010 کمپینی را با همکاری دوستانش راه اندازی کرد تا به این طریق ثروتمندان آمریکایی را وادار کند که بخشی از دارایی های خود را برای اهداف بشردوستانه اهدا کنند. این مهمترین دلیل بافت برای کارهای بشردوستانه است. از افرادی که به او کمک کردند می توان به مارک زاکربرگ، جرج لوکاس و همسرش از شرکت آریل، چوبانی موسس همدی اولوکایا و برد کیول بنیان گذار گروپان اشاره کرد. این کمپین هم اکنون 137 عضو فعال دارد.
بافت زمانیکه 85 سال سن داشت، فهمید که به سرطان پروستات نوع یک مبتلا است. او این خبر را با انتشار یک نامه در آوریل 2012 به همگان اعلام کرد. این امر بسیار احتمال داشت که به ارزش سهامش لطمه بزند؛ اما او به شفافیت باور داشت و به جزئیات، شرایط جسمانی خود را شر داد:
«خبر خوب این است که پزشکان به من اعلام کردند که وضعیتم اصلا تهدید کننده نیست حتی به طور معنی داری فلج کننده هم نیست. معاینات پزشکی خود را چهارشنبه هفته پیش دریافت کردم. بعد از آن یک اسکن CAT و اسکن استخوان در روز پنجشنبه و امروز در ادامه مراحل، ام آر ای این آزمایشات هیچ پیشرفتی از سرطان را در بدن من نشان نمی دهد.»
حال او سپس رو به بهبودی رفت و تاکنون وضعیت سلامتی او ثابت ماند؛ اما بارف جانشین خود را به عنوان رئیس غیراجرایی به پسر بزرگش، هاوارد معرفی کرد.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%86_%D8%A8%D8%A7%D9%81%D8%AA
لینک کوتاه
http://ketabch.in/a/1191