دانلود کتاب پدر - عزرائیل
نویسنده: فرهاد بابایی
ناشر : نوگام
نویسنده: فرهاد بابایی
ناشر : نوگام
نام کتاب : پدر - عزرائیل
نویسنده : فرهاد بابایی
ناشر : نوگام
تعداد صفحات : 236 صفحه
شابک : 978-1-909641-00-6
تاریخ انتشار : 1391
"پدر عزرائیل"
کتاب حاضر اثری از فرهاد بابایی می باشد که توسط انتشارات نوگام منتشر شده است.
مجموعه داستان پدر عزرائیل اولین مجموعه داستان فرهاد بابایی ست. این مجموعه یک بار در سال ۱۳۸۴ توسط نویسنده در نشر بن گاه با پاره ای اصلاحات چاپ شد. از انجا که نویسنده حق نشر کتاب را به نشر بن گاه واگذار نکرده این کتاب بی کم و کاست اکنون در نوگام به عنوان پروژه معرفی شده است. مجموعه داستان پدر عزرائیل به عنوان اولین اثر نویسنده محصول بدی نیست. هیچ خواننده حرفه ای از کتاب اول یک نویسنده انتظار شاهکار ادبی ندارد. اما هر خواننده حرفه ای می تواند لابه لای نوشته های نه چندان پخته کتاب اولی ها رگه های استعداد نهفته را ببیند. به نظر می رسد فرهاد بابایی می تواند نویسنده خوش آتیه ای باشد. داستان های او واقع گرایانه است و برشی از زندگی ایرانیان دهه هشتاد را به نمایش می گذارد. فرهاد در دیدن لحظه های به شدت انسانی موفق است و اگر چه داستان هایش الزاما گیرا نیستند اما لحظه های انسانی داستان هایش به قدر کافی جذاب و تاثیرگذار است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"توی زمین اسکیت چند نفر دور زمین را چرخ می زدند. از توی جیب پیراهنم سیگاری در آوردم و روشن کردم. آدم های توی زمین هر بار که نگاه می کردم هی کم و زیاد می شدند. سرم را برگرداندم و نگاهی به دوروبرم کردم. چند تا زن و مرد و دختر و پسر کنار هم روی نیمک تها نشسته بودند یا با هم قدم می زدند. یک دفعه صدای گریه بچه ای بلند
شد. برگشتم طرف صدا و دیدم افتاده روی زمین و بالا سرش زنی دولا شده و می خواهد بغلش کند. مردی هم داشت به دو می رفت طرفشان. زن اول لباسهای بچه را با دستش تکاند و بعد بغلش کرد و بوسیدش. مرد که رسید بچه را از زن گرفت و بغلش کرد. دستی به سر و صورتش کشید و با انگشت فواره های توی استخر کوچک وسط پارک را نشان داد. بعد سه تایی به طرف نیمکت هایی که چند ردیف جلوتر از من بود، راه افتادند. زن دست کرد زیر روسری اش و موهایش را کناری زد و لبه ی روسری را جلو کشید. مرد همان نزدیکی روی نیمکتی نشست. زن هم پشت سرش رفت و کنارش نشست. دوباره زل زدم به طرف زمین اسکیت. شکل سر و گردن و اندام زن یک دفعه فکرم را مشغول کرده بود. سرم را برگرداندم و دوباره از پشت نگاهش کردم. سرش را پایین گرفته بود. مرد رویش به زن بود و چیزی می گفت. بچه هم سرش را روی شانه هایش گذاشته بود. ته سیگارم را پرت کردم لای شمشادهای لخت و خشک شده جلویم."
از نو
تبریزی ها
پدر - عزرائیل
لکه های صورتی
خانوم ها و آقایون معذرت می خوام
کاترین
گذشته در آینده استمراری
دیوار بلند بالای ما
مرگ با لباس قرمز و گل های زرد ساقه دار
در اعماق (سه داستان به هم پیوسته)
سفید زیبا، سفیدی سرد، خلیل رفتگر
آبی، صورتی، جعفر جعبه ای
خاكستری، بنفش، قرمز، علی نگهبان
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد