×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
کنار پل منتظرت ایستاده ام

دانلود کتاب کنار پل منتظرت ایستاده ام

کنار پل منتظرت ایستاده ام
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : کنار پل منتظرت ایستاده ام

نویسنده : سیدعلیرضا مهرداد

ناشر : فاتحان

تعداد صفحات : 180 صفحه

شابک : 978-600-6033-69-3

تاریخ انتشار : 1391

رده بندی دیویی : 62/8فا3

دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 14000 تومان


معرفی کتاب

"کنار پل منتظرت ایستاده ام" / روایت داستانی مهندس شهید حسن آقاسی زاده
کتاب حاضر اثری از سیدعلیرضا مهرداد می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
این اثر دریچه ای است به باغستان شخصیت این شهید بزرگوار که فرمانده مهندسی رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و از قله های رفیع ایمان و تخصص بود. این اثر در قالب زندگینامه داستانی به رشته تحریر درآمده است. این شهید بزرگوار در بیش از 2400 پروژه کوچک و بزرگ مهندسی رزمی شرکت داشته است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"آقای انصاری شروع کرد به توضیح دادن که آقای محمّدباقر قالیباف، اهل طرقبه مشهد، فرمانده لشکر ۵نصر و خانم سیده زهرا مشیر با فلان مشخصات هستن. خلاصه، همه چیز رو کامل اعلام کرد که حضرت امام لبخندی زدند و بعد هم اجازه وکالت من را گرفتند، با ذوق و شوق گفتم: بله. آقای شیخ حسن صانعی، رئیس بنیاد ۱۵ خرداد هم وکیل آقای قالیباف شدند. نمی دانی چه حالی داشتم! چشم از صورت امام برنمی داشتم. امام که صیغه عقدمون رو خوندن، من توی آسمونا سیر می کردم. وقتی خطبه تمام شد، آقا باقر رفت، دست امام رو بوسید و می خواست بلند بشه که امام دستشون رو گذاشتن روی پشت آقا باقر و دم گوشش یه چیزایی گفتن که از ما پنهون موند. موقع رفتن بود. اما دلم نمی خواست از پیش امام بیام بیرون. ولی می دونستم خیلی های دیگه تو نوبت هستن. به ناچار اومدیم بیرون. لحظه شماری می کردم از در منزل امام بیرون برویم تا از آقا باقر بپرسم، امام توی گوشش چی گفتن! اولین حرفی که پس از خروج از بیت امام گفتم، همین بود، حا ج آقا! حضرت امام، چی توی گوشتون گفتن؟ آقا باقر خندید و گفت، نگران نباشید! به نفع شما بود! بیشتر حساس شدم. گفتم: چی بود؟ آقا باقر گفت: امام فرمودند: شما همسرت سیده است. همه عمر وظیف ه ات خوش خلقی و خوش رفتاری با ایشونه!"
 

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها