دانلود کتاب یک کوله پشتی خاطره
نویسنده: پروانه میرحبیبی
ناشر : آرسس
نویسنده: پروانه میرحبیبی
ناشر : آرسس
نام کتاب : یک کوله پشتی خاطره
نویسنده : پروانه میرحبیبی
ناشر : آرسس
تعداد صفحات : 52 صفحه
شابک : 978-622-6562-22-5
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 62/8فا1
دسته بندی : داستان های کوتاه
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 18300 تومان
"یک کوله پشتی خاطره" / مجموعه داستان
کتاب حاضر اثری از پروانه میرحبیبی می باشد که توسط انتشارات آرسس منتشر شده است.
گاهی خاطرات، همچون عکسهای خاک خورده قدیمی در یک آلبوم که در جایی دور از چشم از یادها رفته فراموش میشود. سرگذشت آدمها، زندگیها و از خود گذشتگیها... یاد و خاطره شبهای تنهایی، اشکهای پنهانی و دلتنگ شدنهای بیچاره... و گاهی کوله باری از خاطراتی که باید جمع کرد و در میان جمع گفت و فریاد زد... تا خاک نگیرد یاد و خاطره انسانهایی که رفتند و دیگر در میان ما نیستند... زندگی دفتری از خاطره هاست؛ گاه شیرین گاه تلخ،که باید شهد شیرین آن را بر جان و دل نشاند، و از تلخی حتی لحظه های ناگوار آن درس گرفت و خود را نباخت و قوی شده. قوی تر از فولاد! چرا که زندگی بی توقف ادامه دارد، این تویی که لحظه ها را می سازی. باید دانست که پیچ و خم جاده زندگی برای آب دیده شدن ماست تا گوهر انسانیت و آدمی شدن را هم در خود بیاراییم و هم برای تربیت و ساختن نسلهای بعد از خود به یادگار گذاریم. آه چقدر دوست دارم از فراز و نشیب های زندگی درس بگیرم، ضعیف نباشم. تو چطور فکر می کنی؟!!! مجموعه داستانهایی که به نگارش درآمده زاییده تخیل نویسنده است که در واقع برداشت هایی از حقایق و خاطرات زندگی مردان و زنان بزرگ سرزمینم می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" چه روزهای پر از آشوبی است. رژیم شاهنشاهی اعلام حکومت نظامی کرده ولی دیگر نمیشود جلوی جنب و جوش مردم را گرفت. مردمی که از ظلم ستمگران خونشان به جوش آمده و سر از پا نمیشناسند. شبها دربهای منازل برخی از مردم باز است تا غیور مردانی که حکومت نظامی را بر هم زده و در کوچه و خیابان اعلامیه پخش میکنند تا مردم را بیدار و آگاه کنند بتوانند در منزل آنها پنهان شوند. پدرم نیز از آن دسته مردمی بود که شبها درب منزلمان را نیم باز میگذاشت تا شاید کسی نیاز به کمک داشته باشد. آن شب تازه من و مادر و خواهرم خوابیده بودیم و پدرم توی حیاط داشت رختخوابش را روی تخت پهن میکرد، که یک دفعه جوانی هراسان وارد حیاط شد و درب را محکم بست. من و مادر و خواهرم از صدای بسته شدن در بیدار شدیم و به حیاط آمدیم. پدرم را دیدم که بالای سر جوانی ایستاده بود که غرق خون بود."
خانه دوست کجاست
طوبی
غیرت
یک دنیا عاشقی
شروعی دیگر
کوچه
یک دنیا انتظار
شنیدنی تر از هرچی
ایستگاه
نگاه
نوای عشق
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد