دانلود کتاب یاس شکسته
نویسنده: پریسا مرادی
ناشر : یاز
نویسنده: پریسا مرادی
ناشر : یاز
نام کتاب : یاس شکسته
نویسنده : پریسا مرادی
ناشر : یاز
تعداد صفحات : 56 صفحه
شابک : 978-600-5431-46-9
تاریخ انتشار : 1389
رده بندی دیویی : 8فا3/62
دسته بندی : داستان های کوتاه
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 16000 تومان
"یاس شکسته"
کتاب حاضر اثری از خانم پریسا مرادی می باشد که توسط انتشارات یاز منتشر شده است.
داستان در مورد عشق دختری به نام لیلا به پسری به نام سیناست. لیلا آنقدر عاشق سیناست که حاضر است به خاطر او از همه چیز دست بکشد. اما علاقه سینا به لیلا مانند او نیست. لیلا با وجود راهنمایی های مادرش باز هم از این رابطه ضربه می خورد و بعد از تمام شدن رابطه اش با سینا متوجه ناراحتی قلبی خود می شود و می فهمد که تا چند وقت دیگر بیشتر زنده نیست اما او این مسئله را می پذیرد و با آغوش باز به استقبال مرگ می رود.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"قسم خوردم که تا آخرش باهاش بمونم. اونم قسم خورد که تا آخرش باهام بمونه و وسط راه نامردي نکنه ولي رو قولش نموند و قسمش رو شکست. خلاصه بعد اون روز يه دنيا شد و يه من و سینا يه جورايي احساس ميکردم که تکيهگاهم، احساس ميکردم که تنها کسيه که تو دنيا ميتونم بهش اعتماد کنم و حرف دلم رو بهش بگم. احساس خوشبختي ميکردم که انگار به تموم آرزوهام رسيدم. برام خيلي مهم بود که سینا به خاطر من ميانهش رو با زهرا به هم زده بود که احساسات من ناديده گرفته نشه، اينکه نامرد نبود که هنوز ناديده بگيره برام خيلي مهم بود. از طرفي به قدري دوسش دارم که فکر ميکنم فقط خدا ميدونه که چقدر دوسش داشتم.
همه چي داشت به خوبي پيش ميرفت که مادرم فهميد اولا خيلي بدخلقي ميکرد و اصلاً موافق نبود. ميگفت تو سني نداري. ولي توي کلهام نميرفت. هر روز خدا با همديگه دعوا ميکرديم. مادرم ميگفت رابطهات رو باهاش به هم بزن و من قبول نميکردم و در نهايت مادرم ميگفت يه روزي ميشه که تو بهش دل ميبندي ولي اون تو رو ميذاره و ميره. حتي به خاطر سینا گاهي وقتا خودش منو ميبرد مدرسه. ولي وقتي بعدا فهميد که حرف من يکيه بيخيال همه چي شد. اوضاع داشت خوب پيش ميرفت که سینا از من يه عکس خواست. گفتم نميتونم بدم. نه اينکه بهش اعتماد نداشته باشم نه، فقط دلم راضي نميشد بدون اطلاع مادرم بهش بدم. اگه هم از مادرم اجازه ميخواستم مادرم قبول نميکرد. يه روز هم ازم دفتر خاطراتم رو خواست. بازم قبول نکردم بهش بدم. از طرفي اينکه خيلي بيشتر از قبل دوستش داشتم و نميخواستم از دستش بدم. هميشه دوستام ميگفتن اونم مثل همة پسرا يه روز تو رو ميذاره و ميره. يه روزي پا رو دلت ميذاره و دلت رو له ميکنه. بهشون ميگفتم نه، سینا من با همه پسراي ديگه فرق ميکنه ولي وقتي تنها ميشدم فکر اينکه يه روز منو بذاره و بره داغونم ميکرد. حرف من و سینا يکي بود و خيلي کم حرفمون ميشد. خيلي مهربون بود. شايد هم به قدري ساده بوديم توقعاتمون از همديگه کم بود."
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد