"یخچال مدی" کتاب حاضر اثری از لوئیس برنت می باشد که با ترجمه ای از کارن اقوامی و صدای مرتضی نیا، نفیسه فتحی، پریسا یحیی زاده و محمد طالشیان، توسط انتشارات آوارسا منتشر شده است. وقتی که سوفیا و مَدی به پارک می رفتن، کلی تاب می خوردن و سُرسُره بازی می کردن. اون ها تا غروب آفتاب توی پارک می موندن، بعد با تاریک شدن هوا و کمتر شدن ماشین های توی خیابون به خونه بر می گشتن. سوفیا در راه خونه از کنار یک کتاب فروشی و یک خواروبار فروشی رد شد. خورشید پشت ساختمون های شهر غروب کرده بود و هوا تاریک شد. اون به موقع به خونش رسید و شام، آماده ی خوردن بود. داداش کوچیکه ی سوفیا، لوئیس در حال بازی با سگشون پِپیتو بود. سوفیا در یخچالشون رو باز کرد و دید که توش همه چیز بود؛ از شیر و تخم مرغ گرفته، تا مربا و سس سالسا. مامانشون شام رو برای سوفیا و داداشش آورد. توی بشقاب هرکدومشون برنج و ماهی بود. حتی ظرف غذای سگشون پِپیتو، پر و آماده ی خوردن بود.
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مطالعه کتاب را به دیگران توصیه میکنید؟ چرا و به چه کسانی؟ کدام بخش از کتاب نظر شما را جلب کرد؟ مانند یک کارشناس نظر دهید.