دانلود کتاب یک فنجان شعر
نویسنده: فرزین وزانی
ناشر : متخصصان
نویسنده: فرزین وزانی
ناشر : متخصصان
نام کتاب : یک فنجان شعر
نویسنده : فرزین وزانی
ناشر : متخصصان
تعداد صفحات : 48 صفحه
شابک : 978-622-6237-28-4
تاریخ انتشار : 1397
"یک فنجان شعر"
کتاب حاضر اثری از فرزین وزانی می باشد که توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
این کتاب مجموعه ای است از بـداهه های خیال و یا احساسات آنی سراینده و حسی که از هم صحبتیِ با ره پیشگانِ کوی عاشقی به پرده ی ذهنِ او خطور کرده و بازتابش از آینه ی ذهنِ عاشقش همین بداهه نویسی هایی است که تقدیم شما بزرگواران می شود ، سوال اینجاست که چرا بداهه نویسی ؟ از نظر شاعر بداهه نویسی بهترین تمرین برای هر نویسنده است و آن را پلی برای بهتر و بهتر نوشتن می داند چرا که شما در مدت زمانی کوتاه باید بهترین احساستان و بهترین مهندسیِ کلمات را خلق کنید، شما زمانی که در بداهه نویسی مهارت پیدا کنید بی شک اگر برای یک نوشته یا مطلب وقت بگذارید آن مطلب از لحاظ کیفی می تواند بسیار قدرتمندتر از بداهه های آنی شما باشد، چرا نخستین فنجانِ شعر ؟ چون این کتاب سُخن نخست شاعر با شماست و اما این تازه آغاز کار است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" گر که جلاد شوی من صد بار
محکومبه دلبستگیِ چَشمِ تو باشم
بزن از ریشه بزن صاقط کُن
بگُذار من خفه در قلبِ تو باشم
گذر هر که به تیغِ تیزِ چشمت اُفتاد
او در این آبیِ تلخ حل ومسموم بگشت
به سپیدانِ تنت گر نظری کرد کسی
با حًکمِ نگاهت پای چوبه ی دارت بنشست"
سفرِ بُعد
مهربانِ وحشی
بهتر است در تنهایی هایم
انتظار سیاه است
جنین روانیِ خواستنت
در قلب تو همیشه باید پالتو پوشید
جماهیر سوسیالیستی قلبت
قول بده باهم صادق باشیم
باید روزی چند فقره قتل کرد
صراط المستقیمِ مستیِ چشمانت را
شش ها دیگر نمیکشندم
آن روز ها خیابانِ شلوغِ قلبت
مادر
پَدافَندِ عامِلِ چَشمانَت را فَعال کن
دلم می خواهد
قانون عجیبی دارد گرانشِ دست هایم
اُکسیژن ها
کتابِ آسمانیِ خواستنت
همیشه زنده بمان
چشمانم پیله ات شده بود ،
میترالِ قلبت آشیانه ام بود
تمام زنان هنرمندند
کاش خیابان های شهر خواستنت
در فنجانِ قهوه ی تلخ چشمانت
و عشق
چشمِ دریا
سُرخ موی
بچم
محکوم
سلام ممنوعه ترین میوه ی بهشتی
تو با مهتابِ سیمایت
مَرد اگر مَرد باشد نابینا می شود
دلتنگی
خوشا خنجری که با نیش های مهربانت
برقص برای رقص
چه کسی پنیر مرا دزدیده است ؟
آنگاه که زمستان تو را به آغوش کشید
مرغ من یک پا دارد
پنجره دهان باز کرده
اگر می دانستی متراژِ دوست داشتنم را
مرا با پیراهَنِ زردِ تنهاییم ، تنها بگُذار
چیزِ تازه نیست
به شوقِ دیدارِ خنده هایِ کسی خوابیدن
تو کال ترین سیبِ سُرخِ عشقی
خانه ی دلت تنگ که شد
موج ها یکی یکی میان و میرن
استعلام گرفتم
دلم
من اگر آسمان بودم
جوابِ دوستت دارم هایم
نخ های آخر است
هیچ اثری ازت نیست
جا مانده ام
کمی بیشتر خود را به من ببخش
روزی که مرا در رِحَمِ چَشمانت زاییدی
و ادامه . . .
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
بد نبود..
1401-10-04