×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
گاهی به آسمان نگاه کن

دانلود کتاب گاهی به آسمان نگاه کن

گاهی به آسمان نگاه کن
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : گاهی به آسمان نگاه کن

نویسنده : گلستان جعفریان

ناشر : فاتحان

تعداد صفحات : 90 صفحه

شابک : 978-600-6033-75-4

تاریخ انتشار : 1393

رده بندی دیویی : 0843092/955

دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 15000 تومان


معرفی کتاب

"گاهی به آسمان نگاه کن"
کتاب حاضر اثری از گلستان جعفریان می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
مجموعه ی پیش رو شامل خاطراتی از زندگی شهید ذبیح الله سلگی می باشد که تقدیم حضور علاقه مندان عزیز می گردد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"شلمچه منطقه ای است بین بصره و خرمشهر. منطقه ای اسطوره ای که در سرمای زمستان و در عملیات کربلای 4، شاهد شهادت ذبیح الله سلگی بود. آذر ماه 1365 بود که او برای خداحافظی نزد شوهرخواهرش؛ حاج قربان سلگی رفت. حاج قربان که خبر داشت ذبیح الله چقدر به فرمانده آجرلو اصرار کرده که اجازه بدهد همراه شان به جبهه برود و به جای پشتیبانی و کار ستادی، این دفعه کنار آن ها باشد، به ذبیح الله گفت: «شما چهار تا بچه داری. پدر و مادر پیری داری که مریض احوال هستند و کنار همسر جوانت زندگی می کنند. به آن ها فکر کرده ای؟ » زمان عملیات کربلای 4 و 5، خبرهای زیادی از جبهه ها می آمد. می گفتند: «جبهه ها خیلی شلوغ است. تلفات زیاد است. » حاج قربان به ذبیح الله اصرار کرد: «شاید تا حالا به لطف خدا برایت اتفاقی نیفتاده، اما این دفعه اوضاع خیلی به هم ریخته است. می کشند تو را! » ذبیح الله لبخند زد و گفت: «کی ما را می کشد. » اما بعد از لختی تأمل به حاج قربان گفت: «خدا ارحم الرحمین است. از تو چه پنهان، من نگران حسینم هستم. او فقط سه ماه دارد. » مقر فرماندهی لشکر ده سیدالشهداء ساختمان بزرگی داشت در چهار طبقه که نیمه های شب هواپیماهای عراقی آمدند و آتش بارانی به پا شد. عملیات لو رفته بود. چند هزار شهید داده بودیم. همه به دستور فرمانده ساختمان را ترک کردند و گردان ها یکی یکی و شبانه عقب کشیدند."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها