دانلود کتاب از دارلک تا تکریت
نویسندگان: جلال کاویانی, مهدی توتونچیان
نویسندگان: جلال کاویانی, مهدی توتونچیان
نام کتاب : از دارلک تا تکریت
نویسندگان : جلال کاویانی, مهدی توتونچیان
ناشر : بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس
تعداد صفحات : 238 صفحه
شابک : 978-600-8768-62-3
تاریخ انتشار : 1397
رده بندی دیویی : 955/0843092
دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا
نوع کتاب : Epub
قیمت نسخه الکترونیک : 11000 تومان
"از دارلک تا تکریت" / تاریخ شفاهی سردار حاج مهدی
کتاب حاضر اثری از دکتر جلال کاویانی می باشد که توسط انتشارات حفظ آثار منتشر شده است.
بخشى از کتاب حاضر، منعکس کننده ایثار و فدارکاری شهدا و رزمندگان در استقرار و تثبیت نظام در مواجهه با معاندان نظام قبل از شروع جنگ تحمیلی است. دهها عملیات بزرگ و کوچک در منطقه آذر بایجانغربی، راههاى دشوارى بود كه رزمندگان با پاى شوق براى رسيدن به اهداف و آرمانهاى بلند انقلاب اسلامی پيمودند.
در بخش ديگر کتاب، به حماسه ها و مقاومت های سرسختانه رزمندگان و آزادگان سرافراز و دفاع آنان از انقلاب نوپاى اسلامی و سربلندى و شرف ملت ایران در مقابل رژیم متجاوز بعثی پرداخته شده است.
بخش بعدی کتاب، سرگذشت حماسه ساز دوران اسارت رزمندگان گرفتار در چنگال بعثییان است، که از زواياى گوناگون به اسارت این آزاده و جانباز حاج مهدی توتونچیان نگريسته شده است. و نشان می دهد با وجود شکنجه های سخت و طاقت فرسا، اسرای ما روحیه جهادی خود را حفظ کرده و دشمن را حتی در خانه خود به زانو در آوردند؟
در بیان حاج مهدی توتونچیان عمق درک صحیح و به موقع ایشان از انقلاب اسلامی و تلاش در به ثمر نشستن آن، و جدیّت در تثبیت و شکوفایی نظام اسلامی چه در مواجهه با ضد انقلاب و چه بعد از آن با به طبق اخلاص گذاشتن جوانی خود در طول دفاع مقدس کاملاً مشهود است.
امید است کتاب حاضر منبعی باشد برای ذهنهاى جستجوگرى كه براى يافتن پاسخ اينگونه پرسش ها به تكاپو افتادهاند، تا به رموزى همچون امداد و نصرت الهى، نبوغ و دانش نظامى، رهبرى و مديريت بىنظير امام(ره) و ايمان، مقاومت، ايثار، شجاعت، فرمانبرى و ده ها ويژگى برجسته ديگر رزمندگان دست یابند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"جنازه هارو که آوردن گذاشتن سردخونه من دوربینو برداشتم و رفتم سردخونه و دونه به دونه ملافه جنازههارو باز کردم، عکس گرفتم و گریه کردم. صحنه خیلی ناجوری بود.
سردخونه تنها بودم. خیلی دردناک بود؛ چون دوستای عزیزم بودن که از آنها جدا شده بودم. لیاقت نداشتم. چرا باید حین حرکت جای من عوض می شد؟ چرا خدا؟ یعنی من لیاقت در کنار قافله شهدا بودن را نداشتم؟.
از واحد تبلیغات، ۷ نفر شهید شده بودند. یکی دو روز طول کشید تا جنازهها برای تشییع آماده بشن؛ چون جنازهها دو روز توی روستا مونده بودند.
دیگه واحد تبلیغات لنگ شده بود؛ چون شهید سلماسی که مدیر بودن و شهید خدایاری، شهید محسن یوسفی، شهید اکرمی قوشچی، شهید حسنی، و چند نفر دیگر، کلاً ۷ نفر از بچههای تبلیغات شهید شدهبودند که متاسفانه اسم بعضیاشون خاطرم نیست.
تشییع جنازهشون خیلی گسترده بود و همه مردم حضور داشتند. من الان که دارم باهاتون صحبت میکنم، انگار جنازههای ناصرخدایاری، سلماسی و ... جلوی چشمای منه؛ چون وضعیتشونو دیده بودم. واقعاً خیلی دردناک بود."
فصل اول: دوران کودکی
فصل دوم: مأموریت ها
فصل سوم: سپاه
فصل چهارم: اسارت
فصل پنجم: آزادی از اسارت
اسناد و مدارک
فهرست اعلام
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد