×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
روی رودخانه زیر باران

دانلود کتاب روی رودخانه زیر باران

روی رودخانه زیر باران
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : روی رودخانه زیر باران

نویسنده : فرشاد شیرازی

ناشر : فاتحان

تعداد صفحات : 53 صفحه

شابک : 978-600-6033-60-0

تاریخ انتشار : 1391

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا, انقلاب اسلامی ایران

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 13000 تومان


معرفی کتاب

"روی رودخانه، زیر باران"
کتاب حاضر اثری از فرشاد شیرازی می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
شهید محمد عبادیان، زاده شهرستان بهشهر، روز سی ام فروردین ماه سال 1331 چشم به جهان گشود. در جوانی کارمند شرکت کفش ملی ایران شد و پس از انقلاب و آغاز جنگ، برای نخستین بار به همراه کارگران این شرکت، رهسپار جبهه گردید. با تشکیل تیپ و سپس لشکر 27 محمدرسول الله(ص) تهران، معاونت پشتیبانی و تدارکات این یگان را برعهده گرفت و سرانجام در همین مسؤولیت، در دی ماه سال 1365 در جریان نبرد کربلای 5 واقع در منطقه شلمچه، دعوت حق را لبیک گفت. پیکر این شهید اکنون در جوار حرم شریف رضوی علیه السلام آرمیده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"هر چه می گذشت بیشتر مترصد این می شد که زنگ کنار دست اش را فشار دهد و منتظر بماند و ببیند که چه می شود کرد؟ دیگر طاقت کاویدن بیش از این را در ذهن آشفته خود نداشت. می خواست کلامی هم که شده، از زبان دیگران بشنود. در این مدت که فقط دیوار مخاطب او بود و پاسخ او سکوت، دو سه ساعتی می گذشت که او به هوش آمده اما خبری از دکتر و پرستار نشده بود. بر ذهن اش گذشت که نکند در بیمارستان متروکی گیر افتاده باشد؛ بیمارستانی که متعلق به بعثی هاست! این فرضیه را در ذهن خوانده و ناخوانده رد کرد. مادرش همیشه از بیمارستان می ترسید اما او این گونه نبود؛ تنها حالت تهوع داشت. سرانگشت میانی دست راست را آرام روی دکمه سفید فرود آورد و چند بار فشار داد. منتظر بود تا ببیند چه کسی در چارچوب در پیدای اش می شود؟ چند دقیقه بعد قامت زنی با مقنعه سفید که روبانی به رنگ آبی ملایم دورش بود و مانتو بلند سفید رنگ، توی قاب در پدیدار شد. پرستار نه سوالی کرد و نه به نشانه پرسش سری به چپ و راست تکان داد؛ تنها به سمت تخت محمد آمد، دست راست او را به آرامی گرفت: شما مجروح شده ای؛ از ناحیه گردن تا ران پا. باید آرامش خودت را حفظ کنی. ما تا آن جا که لازم بوده، با توجه به قد و وزن ات، به شما مسکن تزریق کرده ایم تا کم تر درد بکشی. حتی شاید از ناحیه کمر هم الآن درد داشته باشی. به خاطر حراجی روی پا، مجبور بودیم بی هوش ات کنیم. "

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها